هشدار امام راحل را دریابید که: «حواستان را جمع کنيد که نکند يک مرتبه متوجه شويد که انجمن حجتيه‌اي‌ها همه چيزتان را نابود کرده‌اند.------------گاندی : ابتدا شما را نادیده می گیرند، بعد به شما می خندند، بعد با شما مبارزه می کنند، آنگاه شما پیروز خواهید شد!

Monday, November 30, 2009

خلع سلاح اقتصادی سپاه نخستین وظیفه یک دولت ملی است

  سپاه و نیروهای نظامی بتدریج می روند که درگیری و شیوه های نظامی را به راه حل همه اختلاف‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی تبدیل کنند. سایت کلمه از نخستین روز برگزاری نمایشگاه بین المللی تهران چنین گزارش می دهد: "نیروهای نظامی با تجمع در مقابل درب جنوبی نمایشگاه بین‌المللی به بهانه تغییر مدیرعامل این نمایشگاه اجازه ورود به بازدیدکنندگان از نمایشگاه تله کام را نمی‌دهند که این امر موجب بروز درگیری هایی شده است. این درگیری که از ساعت 9.30 صبح امروز با حضور نیروهای مسلح در مقابل درب جنوبی نمایشگاه بین‌المللی آغاز شده است، بین بازدیدکنندگان از نمایشگاه تله‌کام و نیروهای نظامی ایجاد شد." در همین گزارش امده است که نیروهای نظامی "اجازه ورود به هیچ یک از ماشین‌ها و حتی برخی از غرفه‌داران نمایشگاه تله‌کام نمی‌دهند و علت این امر را تغییر مدیرعامل این نمایشگاه عنوان کرده‌اند و رسما یکی از نیروهای نظامی عنوان کرده است که تا زمان مشخص نشدن تکلیف مدیرعامل نمایشگاه به هیچ یک از بازدیدکنندگان اجازه ورود به نمایشگاه داده نمی‌شود."
اینکه مدیرعامل نمایشگاه که بوده یا نبوده یا حق چه کسی بوده یا نبوده چندان اهمیتی ندارد. فعلا اموال ملی گوشت قربانی شده است که هر صاحب قدرت و ثروتی از گوشه ای چنگ می اندازد به اندازه توان خود از آن می کند و تصاحب می کند. مسئله اینجاست که یک جریان نظامی که مدیریت نمایشگاه را حق خود می دانسته بدون مراجعه به دستگاه های قضایی یا اداری مستقیما نیروهای مسلح خود را به جلوی نمایشگاه کشیده و جلوی ورود بازدیدکنندگان و غرفه داران را گرفته تا مدیرعامل مورد نظر خود را برگمارد.
فردای روز شروع نمایشگاه سردار سرتیپ دقیقی که خود را مدیر عامل "سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح" معرفی می کند، در یک مصاحبه مطبوعاتی درگیری ها را چنین توصیف می کند: "من فرمانده جنگ بودم. حالا یکی دوتا کوچولو جلوی ما را بگیرند برایم سخت بود. من در زمان جنگ در کردستان فرمانده بودم."
اگر ایران یک کشوری بود که در آن حساب و کتابی وجود داشت سردار دقیقی به دلیل همین سخنان فورا خلع درجه و محاکمه می شد، ولی در ایران وی چون فرمانده جنگ بوده (البته نه در جنگ عراق بلکه در جنگ کردستان یعنی هم میهنان کرد و سنی خود را می کشته) بنابراین نمی توانسته تحمل کند که "چند کوچولو" که ظاهرا منظور وزیر بازرگانی و معاونان آن وزراتخانه هستند جلوی ایشان را بگیرد.  
ایشان در ادامه، گویی هنوز در حال و هوای کردستان به سر می برد می گوید: «ما از دوستان وزارت بازرگانی نترسیدیم. ما بچه‌های جنگ هستیم ... اگر در این درگیری دو نفر کشته می‌شدند آن وقت دو طرف در برابر مردم شرمنده بودیم."
کسی از حاضران در مصاحبه مطبوعاتی از اقای سردار نپرسید چه کسی قرار بود کشته شود و اصلا برای چه کشته شود؟ مردم می پرسند این سردارانی که برای مدیریت یک نمایشگاه اسلحه می کشند و حاضر به کشتار هستند برای بدست آوردن رییس جمهوری اسلحه نمی کشند؟ و کودتا نمی کنند؟ سردار دقیقی یک نمونه کوچک از تفکر نظامی گرایانه و باجگیرانه ای نیست که بر کل کشور حاکم شده است؟
دقیقی در ادامه چنان سخن می گوید که گویی تصاحب نمایشگاه و اموال متعلق به ملت مسئله ای شخصی میان وی و کارکنان وزارت بازرگانی است. وی ضمنا با تکرار پرت و پلاهای مربوط به جنگ می کوشد این تصور را بوجود اورد که گویی دعوا بر سر غیرت و مردانگی است نه بر سر دلار و مقام و مدیریت.
سردار می گوید : "من باید پا روی نفس خود بگذارم و حتی در برخی موارد سکوت کنم که این امر برای من که زمانی فرمانده جنگ بودم و احزاب مرا به نام یاد می‌کردند، بسیار سخت است."
کدام نفس؟ کدام احزاب؟ کدام نام؟
ایشان اگر تا این اندازه نشستن در برج های پایتخت و مدیریت دلارهای نمایشگاه برایش سخت است، بهتر نیست بجای گفتن این مهملات برود در پاکدشت و بیابان های اطراف تهران خدمت کند تا در روز روشن به نوامیس مردم تجاوز نکنند؟
البته از سردار اقتصادی اینگونه رشادت ها را نباید توقع داشت، چون چند جمله آن طرف تر تاکید می کند که "برخلاف آنچه تصور می‌شد که جزء نیروهای مسلح هستیم و لشگرکشی می‌کنیم .... به بچه‌ها گفتم نشان دهید که بازاری هستید."
یعنی که ایشان بدنبال کار وکاسبی است نه اینکه به فکر تامین اجتماعی برای کسی باشند. سردار که خودش سازمانش را "بازاری" معرفی می کند، چند جمله آن طرف تر در همان مصاحبه، سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح را سازمان عمومی غیردولتی معرفی می کند که البته روی کاغذ درست می گوید ولی این رفتار و این منش و این ادعاها کجا و مدیریت یک سازمان عمومی غیردولتی کجا؟ مملکتی که رئیس جمهور آن بابت بودجه و حساب و کتاب خزانه به مردم که هیچ، به مجلس همسو با خودش هم حساب پس نمی دهد مدیر عامل سازمان عمومی غیردولتی آن حساب و کتاب به کسی پس بدهد؟
البته لشگرکشی سردار دقیقی بی فایده هم نبود. ایشان اگر مدیریت نمایشگاه را بدست نیاورده بجایش تکه ای از جای دیگر کنده است. به گفته وی با مداخله احمدی نژاد "مقرر شد پنج درصد از سهام شرکت پتروشیمی خلیج فارس در قبال بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح پرداخت شود. در حال حاضر مقرر شده است شرکت پتروشیمی ایران 12 شرکت سوده خود را تعیین کرده و برای واگذاری معرفی کند. ارزش شرکت پتروشیمی خلیج فارس که به ساتا واگذار شده، معادل 800 میلیارد تومان تعیین شده است."
انچه در نمایشگاه بین المللی گذشت و سخنان این سردار بازاری، همان نکته ای را نشان می دهد که تا به امروز همه اصلاح طلبان و میهندوستان بر آن تاکید داشته اند و آن اینکه سپاه و نیروهای نظامی نباید وارد فعالیت های اقتصادی شوند و بقول اقای موسوی سپاهی که مسئله اش نرخ دلار باشد دیگر نیروی نظامی و حافظ مرزها نیست. این چنین نیروی مسلحی بجای آنکه وظیفه اش تامین امنیت باشد خود به عامل درگیری و باجگیری و ناامنی تبدیل شده است.
اما در ورای این حادثه مسئله ای بزرگتر دیده می شود که روز بروز هم پررنگ تر می شود. اینکه سپاه همچون یک نیروی نظامی از فعالیت های اقتصادی فاصله بگیرد، خواست درستی است اما نباید موجب ندیدن یک واقعیت شود. از میانه دهه هشتاد در ماهیت سپاه یک دگرگونی بوجود آمد. در طول دهه هفتاد و تا میانه دهه هشتاد سپاه یک سازمان نظامی بود که با استفاده از امکانات و قدرت نظامی و در پیوند مستقیم با بیت رهبر وارد فعالیت های اقتصادی سودآور شده بود. اما از اواخر دوران خاتمی ماهیت عمده سپاه تغییر کرد. سپاه به یک بنیاد اقتصادی و یک حزب سیاسی تبدیل شد که دارای بازوی مسلح نظامی است. شمار سردارانی که امروز فعالیت های سیاسی و اقتصادی می کنند از شمار سرداران نظامی بسیار بیشتر است. و در میان همین سرداران نظامی هم کسانی که تنها به امور نظامی مشغول باشند و در امور سیاسی و اقتصادی دخالت نکنند - اگر چنین کسانی وجود داشته باشند - انگشت شمارند. نشانه این تغییر زمانی بود که سپاه در آخرین روزهای رییس جمهوری محمد خاتمی تهدید کرد در صورت واگذاری قرارداد "فرودگاه امام خمینی" به نیرویی غیر از سپاه هواپیمای مسافربری حامل سرنشین را در هوا سرنگون خواهد کرد. سپاه امروز یک سازمان صرفا نظامی نیست که بخواهیم در امور اقتصادی دخالت کند یا نکند. سپاه خود یک بنیاد و یک کنسرسیوم اقتصادی است که دارای بازوی مسلح نظامی است، همانطور که دارای یک بازوی سیاسی دولتی است. وظیفه این بازوهای سیاسی و نظامی دفاع از منافع آن بنیاد اقتصادیست.
ساختار سپاه امروز عبارتست از یک تعداد سردار که اینها مدیر عامل و اعضای هیئت مدیره یک سلسله شرکت های تجاری و خصوصی و حکومتی و مشابه آنها هستند که مجموعه آنها یک بنیاد اقتصادی را تشکیل داده اند. این بنیاد اقتصادی بصورت یک حزب سیاسی عمل می کند تا در عرصه قدرت سیاسی منافع این بنیاد اقتصادی حفظ شود و در عین حال دارای یک بازوی مسلح است که چماق و باتوم و تفنگ، تانک و نفربر و هواپیما در اختیار دارد. این کنسرسیوم اقتصادی - سیاسی - نظامی که سپاه امروز را تشکیل می دهد سیاست داخلی و خارجی کشور را تعیین می کند. کنسرسیومی که بصورت یکپارچه عمل می کند و بازوهای مختلف آن در پیوند با همدیگر منافع کل آن را حفظ می کنند.  هر جا منافع اقتصادی این کنسرسیوم به خطر بیفتد شاخه نظامی اش را روانه میدان می کند. اگر بحث قرارداد فرودگاه در میان باشد هواپیما به آسمان می فرستد. وقتی پای نمایشگاه 800 میلیاردی در میان باشد پاسبان و تفنگدار را روانه می کند. جنبش مردم در خیابان ها باشد بسیج و چماقدار و لباس شخصی به میدان می فرستد.
درک ماهیت سپاه همچون یک بنیاد بزرگ اقتصادی دارای بازوهای نظامی و سیاسی از این جهت اهمیت دارد که بدانیم این قدرت اقتصادی، قدرت نظامی و سیاسی را تولید می کند. یعنی اکنون دیگر ما در آن روندی قرار نداریم که در دهه هفتاد و نیمه نخست دهه هشتاد طی شد و نیروهای نظامی به اتکا موقعیت نظامی خود و بند و بست هایی که با بیت رهبر داشتند توانستند قدرت اقتصادی را کسب کنند. اکنون این قدرت اقتصادی خود یک قدرت مستقل است که براساس دینامیسم و محرکه های درونی خود پیش می رود. یعنی این قدرت اقتصادی نه تنها خود را بازتولید می کند، بلکه می تواند نیروی نظامی و سیاسی خود را نیز تولید و بازتولید کند. اگر به این قدرت حمله نشود صرف تعویض و جابجایی این یا آن فرمانده نظامی هم تغییری در اوضاع نمی دهد.
همه چیز نشان می دهد خواست میرحسین موسوی در مجمع تشخیص مصلحت نظام مبنی بر این که فرمان رهبر در مورد اصل 44 به همه پرسی گذاشته شود، از نخستین اقداماتی است که یک دولت ملی و دمکراتیک در ایران باید انجام دهد. مشروعیت و اعتبار این فرمان و همه واگذاری هایی که براساس آن صورت گرفته باید در یک همه پرسی ملی در برابر مردم ایران قرار گیرد. بدون چنین اقدامی یک دولت ملی و دمکراتیک در ایران فاقد ابزارهای لازم برای پیشبرد منافع کشور و تحقق دموکراسی و عدالت اجتماعی است.


عملکرد غلط رهبر بحث روز در نیروهای مسلح و نهادهای وابسته به حکومت

 مردم ناچار شدند ستون خیمه جمهوری اسلامی،  یعنی رهبری را مستقیماً هدف بگیرند. زیرا وی بطور آشکار و علنی بر روی مردم  سلاح کشید و دستور کشتار و سرکوب داد.
اثر شگرفی که جنبش سبز بر ساختار قدرت در ایران داشت، بیرون کشیدن رهبر از هاله تقدس و عریان نمودن وی برای عموم بود.
مفهوم شعار "مرگ بر خامنه ای" – اکنون- به داخل حکومت نیز نفوذ کرده و در داخل نیروهای مسلح و نهادهای حکومتی، بحث بر سر عملکرد غلط رهبر و تدابیر نسنجیده و ناکام وی است. دیگر کسی تقصیر را متوجه اطرافیان رهبری نمی داند، بلکه با توجه به اینکه رهبری شخصاً به صحنه آمد و هدایت کودتا و سرکوب را بر عهده گرفت، مسئولیت و عواقب حاصله نیز تماماً متوجه وی است. انتقادات از عملکرد رهبر و نالایق دانستن وی، بطرز بی سابقه ای بین نیروهای خودی حکومت مطرح است.
رهبری از قبل نیز بین مردم فاقد محبوبیت بود ولی اینک تقابل وی با جنبش سبز سبب گردیده که وی وجاهت داخلی خود در حکومت را نیز از دست بدهد و یک بهم ریختگی و سردرگمی در اردوگاه نظام حاکم گردد. بدلیل سقوط وجهه و نفوذ رهبری، حکومت از هر گونه تصمیم گیری استراتژیک و مهمی عاجز مانده است. حتی در موضوع مذاکرات هسته ای نیز رفتارهای حکومت چنان متناقض و مبهم است که همه کشورهای جهان احساس کرده اند که با یک حکومت گیج طرف هستند. رسانه ای کردن مشکلات با روسها نیز ناشی از همین وضعیت آشفته ارکان حکومت است.
- شاید در این روزها- رهبر هزاران بار آرزو می کند که ایکاش زمان به عقب بر می گشت و او در فردای 22 خرداد تدبیر دیگری می اندیشید. او اشتباهاً و بخیال اینکه باز هم با سیاست اصلاحات مواجه است، بلادرنگ روی رینگ پریده و ناباورانه با سیل مردم مواجه شد .
برگرفته شده و خلاصه شده از وبلاگ سهرابستان


بموجب نخستین سخنان بهزاد نبوی پس از مرخصی ستاد کودتای 22 خرداد از 19 خرداد، آماده کودتا شده بود

نخستین اظهارات بهزاد نبوی نشان میدهد که ستاد کودتای انتخاباتی از 19 خرداد خود را آماده انتخاباتی کرده بود که در 22 خرداد برگزار شد. آنها یقین داشتند که احمدی نژاد بازنده این انتخابات است. اگر اطمینان داشتند احمدی نژاد رای می آورد، چه نیازی به تهیه لیست دستگیری ها در روز 19 خرداد و صدور احکام محکومیت و زندان برای دستگیر شدگان، پیش از دستگیری آنها بود؟
مهندس بهزاد نبوی، وزیر دو کابینه رجائی و مهندس موسوی و همچنین نایب رئیس مجلس ششم، که از جمله بازداشتی های کودتای 22 خرداد بود، بصورت موقت و با وثیقه سنگنین 800 میلیونی از زندان مرخص شد.
وی پیش از مرخصی در بیمارستان بستری بود و به همین دلیل، پس از اعلام مرخصی موقت و آزاد شدن ملاقات با وی در بیمارستان، مهندس موسوی و همسرش زهرا رهنورد به دیدار و عیادت وی رفتند. پس از رسیدن نبوی به خانه، محمدخاتمی و جمع قابل توجهی از مقامات و کادرهای مذهبی 3 دهه جمهوری اسلامی و انقلاب 57 به دیدار وی رفتند. از جمله رهبران نهضت آزادی ایران، رهبران شورای ملی مذهبی ایران، نمایندگان برجسته مجلس ششم، وزرای کابینه خاتمی، از جمله عبدالله نوری اولین وزیر کشور کابینه خاتمی.
 علي اكبر محتشمي پور، غلامحسین کرباسچی شهردار خوش نام تهران، هادي خامنه اي برادی علی خامنهای، حجت الاسلام انصاري راد رئیس فراموش نشدنی کمیسیون اصل 90 مجلس ششم، محمد رضا خاتمي دبیرکل سابق جبهه مشارکت. همچنین وزرای سابق مانند زنگنه، صفدر حسيني.
خسرو تهرانی از کادرهای اطلاعاتی کابینه رجائی، حبیب الله پیمان بنیانگذار جبنش مسلمانان مبارز که از معروف ترین زندانیان مذهبی زمان شاه است، ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران، مادر سهراب اعرابی از قربانیان جنبش ضد کودتا؛ مرضیه مرتاضی لنگرودی، اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب، جبهه مشاركت، مجمع روحانيون مبارز، فعالان مطبوعاتی و ... نیز در خانه کوچک بهزادی نبوی به نوبت حضور یافته و با او دیدار تازه کردند.
اولین سخنان بهزاد نبوی چنین بود:
بگویم در زندان کجا بودم؟
در زندان رژیم ستمشاهی بودم؟
چه بگویم؟
آن آقایان شده‌اند مدافع نظام، انقلاب و امام و من و امثال من شده‌ایم ضد نظام؟
برای من وثیقه ۸۰۰ میلیون تعیین کردند تا به مرخصی ده بیایم. اگر هتل ۷ستاره هم می رفتم اینفدر پول خرج نمی‌شد. آقایان شب قبل از آزادی بنده به قید وثیقه از من خواستند تا امضاء دهم که فعالیت‌های سیاسی و مصاحبه‌های خود را تا دادگاه تجدید نظر کنار بگذارم و با احزاب و گروه‌ها تماس نگیرم. وقتی من نپذیرفتم معامله جوش نخورد و فقط ۱۰روز مرخصی دادند.
۱۹خرداد یعنی چند روز قبل از انتخابات ۲۲خرداد و به دستور یک نهاد امنیتی( ظاهرا اشاره به شورای امنیت ملی است که در آن فرماندهان کودتائی سپاه اکثریت دارند و احمدی نژاد نیز در آن عضو است) احکام دستگیری را صادر کرده بودند.
(همین مصاحبه کوتاه، نشان میدهد که ستاد کودتای انتخاباتی از 19 خرداد خود را آماده انتخاباتی کرده بود که در 22 خرداد برگزار شد و یقین داشته که احمدی نژاد بازنده این انتخابات است. اگر اطمینان داشتند احمدی نژاد رای می آورد، چه نیازی به تهیه لیست دستگیری ها در روز 19 خرداد و صدور احکام محکومیت و زندان برای دستگیر شدگان، پیش از دستگیری آنها بود؟



Friday, November 27, 2009

در یك كشور هفتاد میلیونی چند نفر احمق هم وجود دارند

یكی از بینندگان "آینده" در پیامی نوشت:
جمعه این هفته را به خاطر میهمانی گردشی اعضای فامیل، مهمان یكی از بستگان بودیم. عزیزی كه در روزهای دفاع مقدس – آن‌گونه كه تكیه كلامش هست – سعادت حضور در جبهه‌های جنگ را پیدا نكرد، اما همیشه دلش با بچه‌های جبهه و جنگ بود، ذوق نویسندگی و هنری كه در این رشته دارد و عشق دیرین به مردان سنگرنشین كه آن ایام آتش زیرخاكستر بود، بعد از جنگ شعله كشید و در این روزها مسئول مطالب مربوط به هشت سال دفاع مقدس در یكی از روزنامه‌های كشور است.
همیشه در میهمانی‌های فامیل، آغازكننده مباحث سیاسی است و الحق و الانصاف با دایره گسترده‌ای از اطلاعات راست و دروغی كه دارد، مجال صحبت كردن را به موافقان و مخالفان سیاسی خویش نمی‌دهد. با توجه به بگومگوهای لفظی من و ایشان در مهمانی دو هفته قبل كه به خاطر حواشی راهپیمایی 13 آبان بود، نسبت به هم كمی سرسنگین بودیم و این فرصتی برایم بود كه هم در مهمانی باشم و هم فارغ از بحث‌های سیاسی مطالعه كنم.
به قفسه كتاب صاحبخانه سرك كشیدم و كتابی كه نظرم را جلب كند، ندیدم و روی كاناپه روزنامه ایران، روز چهارشنبه مورخ 27/8/1388 را دیدیم و مشغول مطالعه آن شدم.
باور نمی‌كردم در روزنامه ایران به خاطر مسایل سیاسی نویسنده یا نویسندگانی پیدا شوند كه به زن ایرانی تهمت بزنند. كاری به عملكرد سیاسی فائزه هاشمی ندارم. كاری به مهدی هاشمی هم ندارم. ذهنم ناخودآگاه به سوی آیت‌ا... هاشمی رفسنجانی رفت. مردی كه از سال 1342 تا 1357 پابه‌پای امام در مبارزه علیه استبداد و استعمار بود و چه شكنجه‌ها كه نچشید! و چه زندان‌ها كه ندید!
مگر همین ایران‌نشین‌ها نمی‌گویند یكی از ثمرات انقلاب اسلامی زنده كردن هویت اسلامی زنان ایرانی است؟! مگر نمی‌گویند انقلاب اسلامی به زن ایران شرف و حیثیت داده است؟ آیا سوابق هاشمی رفسنجانی را در این دستاورد مهم می‌توان انكار كرد؟ اصلاً كاری به اندیشه‌های سیاسی امروز ایشان ندارم.
تهمت و توهین آشكار به دختر آیت‌ا... هاشمی رفسنجانی كه برای زن ایرانی آن همه زجر كشید، با كدام گوشه از معیارهای اسلامی سازگار است؟
جمله "فائزه هاشمی بدون شوهر خود 5-6 سال لندن زندگی می‌كرد" آن‌قدر وقیحانه است كه بعید می‌دانم یك وجدان بیدار حتی در روزنامه ایران آن را بپذیرد. این جمله مرا به سؤال خبرنگار كیهان از سخنگوی وزارت امور خارجه انداخت كه وقیحانه پرسیده بود: "راست است كه فائزه هاشمی با یكی از شاهزادگان عربستان ازدواج كرد؟" سؤالی كه سخنگوی وزارت امور خارجه با شرمساری – و شاید هم شوكه شده بود – گفت: نمی‌دانم، آن‌قدر كه می‌دانم ایشان شوهر و بچه دارند.
و اما سخنی با ایران‌نویس‌ها
بدانید كه اگر شما در "ایران" می‌نویسید، این‌جا هم "ایران" است، كشوری كه مردمانش طی قرون متمادی قبل و بعد از اسلام همیشه با اخلاق انسانی و اسلامی زیستند و برنمی‌تابند به بهانه‌های واهی سیاسی، شرف و حیثیت آنان لكه‌دار شود، حتی اگر در مسایلی با هم اختلاف داشته باشند. نمونه بگویم. همان عزیز كه در اول شرح حالش رفت، ‌وقتی این صفحه و آن مطلب را دید، با همه طرفداری‌هایی كه از شما می‌كند، تنها كلامی كه بر زبان آورد، این بود: "در یك كشور هفتاد میلیونی چند نفر احمق هم وجود دارند!"


Thursday, November 26, 2009

آنفلوانزای خوکی امید تازه فرماندهان کودتاچی

در 48 ساعت گذشته، به یکباره صدا و سیما و خبرگزاری فارس نگران گسترش و شیوع آنفلوانزای خوکی در ایران شده اند و تمام خط قرمزها برای اخبار هولناک این آنفلوانزا قابل عبور شد!

خانم دستجری، وزیر بهداشت بی نیاز از توصیف وابستگی اش به محافل کودتائی، در خبری که خبرگزاری فارس آن را منتشر کرد، اعلام کرد:

«واكسن آنفلوانزای A تا 10 روز ديگر وارد كشور می شود. تعداد واقعی مبتلايان به آنفلوانزای A بالای یک ميليون نفر است و وزارت بهداشت فقط آمار موارد آزمايش شده را اعلام می كند. تا دو سال آینده 30 درصد مردم ایران مبتلا به این آنفلوانزا خواهند شد!»

 

در کشوری که بموجب بخشنامه های پیاپی شورای عالی امنیت ملی مطبوعات حق انتشار هر خبری را ندارند و حتی آمار بیماران ایدزی و شمار واقعی معتادان اعلام نمی شود و کسی نمی داند چه تعداد زندانی سیاسی و غیر سیاسی و یا زن و بچه در زندان ها هستند،  طبیعی است که مردم نه تنها به این خبر و گفته وزیر بهداشت با تردید نگاه کنند، بلکه آن را بخشی از یک جنگ روانی با مردم نیز تلقی کنند. یعنی ترساندن مردم از ارتباط با هم، حضور جمعی در خیابان، رفت و آمدها و دید و بازدیدها و بالاخره فراهم سازی بهانه ای اضافه بر همه بهانه های قبلی برای ترساندن مردم از حضور اعتراضی در خیابان ها. صدا و سیما 48 ساعت است روی این سوژه متمرکز شده است.

مردمی که تا حالا گرفتار آنفلوانزای کودتائی و باطومی و منژیت کهریزکی بودند، حالا آنها را از نوع خوکی آن می ترسانند!

سخنان وزیر بهداشت و پوشش وسیع خبری که در 24 ساعت گذشته به آن داده شده، شگرد مشابهی را به یاد می آورد که در مکزیک اعمال شد. یعنی در اوج اخباری که درباره انفجار اجتماعی در مکزیک می رسید و تمام موسسات نظرسنجی امریکا چنین انفجاری را در مکزیک پیش بینی می کردند، ناگهان دولت با عظیم ترین یورش تبلیغاتی، مردم را از آنفلوانزای خوکی چنان ترساند که میلیون ها نفر مکزیکوسیتی پایتخت این کشور را ترک کردند و دولت از شر یک انفجار قریب الوقوع اجتماعی خلاص شد. شاید در سفر احمدی نژاد به امریکا لاتین، مشاوران مکزیکی، به مشاوران احمدی نژاد همین تجربه را توصیه کرده باشند.



بیانیه شماره ۱۵ میرحسین موسوی به مناسبت سی‌امین سالگرد تاسیس بسیج مستضعفان

کلمه: مهندس میر حسین موسوی به مناسبت فرا رسیدن سی امین سالگرد تاسیس بسیج مستضعفان بیانیه ای را صادر کرد.نخست وزیر محبوب امام در این بیانیه به اهداف تاسیس نهاد بسیج مستضعفان و مقایسه ای بین عملکرد این نهاد در سالهای اولیه انقلاب وماههای اخیر پرداخته است.

به گزارش کلمه متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجم آذرماه سالروز تاسیس بسیج مستضعفان از سوی امام خمینی و فرصتی است تا این نهاد موثر در تاریخ انقلاب اسلامی در معرض نگاهی دوباره قرار گیرد. بسیج چه بود و چه هست و چه باید باشد؟ بسیج را چه چیز ساخت و چه چیز نامدار کرد و قهرمان تمامی سلیقه‌ها و گرایش‌ها در دوره‌ای از تاریخ معاصر این سرزمین قرار داد؟ آن سابقه درخشان و دستاورد بزرگ که بسیج نامیده شد با بودجه‌های کلان و سلاح‌های گران به دست نیآمد. سازماندهی برتر نبود که از بسیج اسطوره ساخت و قدرت نظامی نبود که توانایی‌های بسیج را شکل داد، بلکه نیت‌هایی پاک و عمیق این بنای بلند را برافراشت و اسوه‌هایی را پرورش داد که هنوز هرگاه از آنان نام برده می‌شود گویندگان و شنوندگان، یاران پیامبر (ص) را به یاد می‌آورند.

علاوه بر این، بسیج در تاریخ انقلاب نماد و نهاد شجاعت و ایستادگی ملت ماست. سی سال پیش از این امام بسیج مستضعفان را در مقابله با احتمال حمله نظامی ابرقدرت ها به وجود آورد و این موثرترین اقدام ممکن برای پیشگیری از آن خطر بود. در این سه دهه هیچ سلاحی وجود نداشت که قدرت‌های بزرگ و کوچک مخرب‌تر از آن را در اختیار نداشته باشند و تنها چیزی که آنان را از گزند رساندن به این خاک منصرف و یا پشیمان می‌کرد ملاحظه شجاعت مردمی بود که از قدرت قدرتمندان نمی‌ترسیدند و در دفاع از آرمان‌ها و حقوق خود کوتاهی نمی‌ورزیدند. بسیج قابی بود که این چهره از ملت ما را به نمایش می‌گذاشت.

و بسیج جلوه‌گاهی بود برای ظهور یکپارچگی اقشار و سلیقه‌های گوناگون مردم ما. زمانی که پدر دلسوز ما این نهال را غرس می‌کرد گفت: «کشوری که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد». چنین هدفی چگونه می‌توانست تحقق بیابد اگر بسیج به یک سلیقه یا نحله یا فرقه یا قشر تعلق پیدا می‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد ‌آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، یا لااقل اکثریت عظیمی از رنگ‌های جامعه را در خود جمع کند؛ شبیه‌ترین چیز به پرچم‌های سالار شهیدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند می‌شود و همه اقشار مردم ما، حتی برخی از اقلیت های دینی را گرد خویش می‌آورد.

اگر بسیج به یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخی ملت ما تبدیل شد به خاطر توجه به چنین رمزهایی بود، والا از صرف یک نام چنین هنرهایی ساخته نیست؛ هنر تبدیل انسان‌هایی عادی به لشکر مخلص خدا، هنر پایدار ماندن و پیروز شدن با دستانی خالی و هنر محور و مایه وحدت و سربلندی یک ملت تاریخی و بزرگ قرار گرفتن.

اینک نیز داستان همین است. نوعی از نام‌ها و نشانه‌ها، نوعی از کلمات و ظواهر، نوعی از لحن‌ها و لهجه‌ها، نوعی از جملات و طلسم‌ها…. نیستند که مدرسه‌های عشق و انسان‌های بزرگ می‌سازند. تمامی بسیجیان نامدار و گمنامی که ایمان و ایران به آنان افتخار می‌کند به صرف ادای چند حرف در میادین سابقین قهرمان نشدند. آنان در بوته قرار گرفتند. و در این جهان کیست که در بوته‌های فتنه آزموده نشود؟

احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون.

آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها می‌شوند و در فتنه‌ها آزموده نخواهند شد؟

و لقد فتنا الذین من قبلهم و لیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین

به تحقیق کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم و خداوند خواهد دانست کسانی را که راست گفتند و خواهد دانست آنانی را که دروغ‌گویانند.

اینک نوبت به وارثان باقری‌ها و باکری‌ها رسیده است. نسل جدیدی که بسیجی نامیده می‌شود امروز در بوته تاریک‌ترین شبهه‌ها و فتنه‌ها قرار دارد. آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمومنان (ع) مبارزه کردند؟ یا این قیاس‌ها واهی است و کسانی که این‌گونه قیاس می‌کنند بسیج را ماشینی سرکوبگر می‌‌خواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسان‌هایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب این سوال را می‌دانند؟ هویت آن سازمانی که اینک بسیج مستضعفان نامیده می‌شود به راستی چیست؟ دستگاهی بی‌نیت که بفرموده چشمانش را می‌بندد و دست ‌و پای خواهران و برادرانش را می‌شکند، یا نهادی مجهز به عمیق‌ترین بصیرت‌ها که می‌تواند در ظلمانی‌‌ترین شب‌های فتنه راه‌ را از بیراهه‌ تشخیص دهد؟ شب فتنه روز کسانی است که در پاسخ به این پرسش‌ها مردد مانده‌اند.

اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن. پاسخ پیامبر (ص) را به تمامی این تردیدها بشنوید که وقتی فتنه همچون پاره‌های شب تاریک شما را فرا گرفت باید به قرآن رو کنید. قرآن شفیعی است که اگر به سود کسی شفاعت ‌کند از او پذیرفته خواهد شد و چون به رغم کسی شهادت ‌دهد تصدیق می‌شود؛ کتابی که هرکس آن را پیشوا و پیشارو بگذارد به بهشت می‌رود و کسانی را که به آن پشت کنند به سوی دوزخ می‌راند؛ کتابی که به سوی بهترین راه‌ هدایت می‌کند؛ کتابی که به روشنی و صراحت ما را فرمان می‌دهد تا با راستگویان باشیم.

یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین

ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید.

ولی اگر معلوم بود کدام گروه راستگو هستند که شب فتنه به پایان می‌رسید. در عین حال این قدر معلوم است که راستگویان دروغ نمی‌گویند. کسانی که در مبارزه سیاسی اصلی‌ترین شیوه‌شان دروغ گفتن است حتما راستگو نیستند؛ تقوا در همدستی‌ با آنان و ایمان سازگار با پیروی‌شان نیست. آیا در این چند ماهه هیچ دروغی نشنیده‌اید؟ ای جماعت مومنان! تقوا کنید و با راستگویان باشید.

بسیج چه بود و چه خواهد بود و چه باید باشد؟

بسیجی که امام می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ ارض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم راحفظ کند. امام بسیج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی‌خواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم می‌دید تا حاکمیت آنان بر سرنوشتشان تضمین نماید. قرار بود رفتار و اندیشه بسیجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسیج بر سر مردم فرود آید. قرار نبود بسیج جیره‌خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد. افسوس بر بسیج اگر تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند؛ این آن چیزی نیست که امام ما برای بسیجیان می‌خواست. قرار نبود بسیج به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب و آزادی رای را از مردم بستاند.

برادران بسیجی من! کدام عیب و کاستی در آرزوهای امام برای بسیج وجود داشت که از آنها کناره گرفته ‌شود؟ و چرا باید چهره‌ای که با زحمات گذشتگان شما پدید آمد به کدورت‌ها آلوده گردد؟ شما خود با مردمید و از مردمید. مفاهیمی که فطرت مردم آنها را می‌پسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟ کدام زشتی در نام‌هایی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان می‌آید قلب بعضی از آنان را مشمئز می‌کند، گویی که نام بزرگترین گناهان باشد؟ حال آن که هنوز بزرگترین میعادگاه‌ها در اکثر شهرهای ما به نام آزادی خوانده می‌شوند. مگر نمی‌گوییم عنوان‌هایی چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیت‌ها، و امثالشان محمل‌هایی است تا قدرت‌ها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق کنند و سیمایشان را زیبا جلوه دهند؟ چرا آنهایی که قاعدتا باید صاحبان اصلی و اصیل چنین آرمان‌هایی باشند از آنها فاصله می‌گیرند؟ مگر می‌خواهند مکتب‌شان کریه جلوه کند؟ چرا این مفاهیم را لعن می‌کنیم و ملاک بی‌دینی قرار می‌دهیم؟ دینی که چونان یک بوته گل دلخواه برای بشر ارمغان آورده شد، از بس که آموزه‌هایش ملایم و موافق با فطرت بود. مبادا آن را تبدیل به یک بوته خار کنیم تا هرکس با هر گوشه از آن تماس می‌گیرد زخمی شود؛ زخم‌هایی از نوع آنچه جوانان ما در خیابان‌ها می‌بینند.

بسیج نیز سی سال پیش از این همچون یک بوته گل و یک پارچه نور متولد شد. آیا اگر کسی رجعت به آن عهد نورانی و نخستین را بخواهد به انقلاب پشت کرده است و دست به براندازی نظام زده است؟ آیا اگر کسی بازگشت به نسخه اصیل انقلاب اسلامی را طلب کند، آیا اگر کسی خواستار آن اسلام ناب محمدی که امام منادی و معرف آن بود باشد و از خرافه‌پرستی‌ها و قشری‌گری‌هایی که با نام دین به مردم فروخته می‌شود بیزاری بجوید، آیا اگر کسی اجرای بدون‌تنازل قانون اساسی را دنبال کند، آیا اگر کسی از وفاداری به عهدهای ایمانی و انسانی بپرسد جز به دادگری فراخوانده است؟ آیا چنین کسانی باید در خیابان‌ها کتک بخورند، در زندان‌ها شکنجه ببینند و به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شوند؟ آیا اسلام و قرآن اجازه می‌دهد مردمی که با مسالمت حاکمانشان را به عدالت امر می‌کنند کشته شوند؟

و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم

و مردمی را که به دادگری امر می‌کنند به قتل می‌رسانند، پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده.

بسیج چه بود و چه خواهد بود اگر به مسیری که پیش‌رویش گذاشته شده است ادامه دهد؟ آن نیرویی که یک زمان نماینده شجاعت ملت ما بود آیا اینک به کار گرفته شود تا ایرانیان را بترساند؟ کاملا پیداست که آخرین و تازه‌ترین راهبرد اقلیت اقتدارطلب ایجاد هراس در مردم است. آیا لباس‌های مخوف می‌پوشند و ‌در خیابان‌های شهر آرایش‌های نظامی به خود می‌گیرند تا هم‌وطنانشان را مرعوب کنند؟ یا مردم را می‌ترسانند چون خود می‌ترسند؟ یا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محکوم می‌کنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فکر نمی‌کنند که با این رفتارهای کوته‌بینانه چگونه امنیت ملی کشور را در معرض خطر قرار می‌دهند.

کافی است مردم بترسند تا پای قدرت‌ها به مرزهای این بوم باز شود. کافی است سمعه شجاعت این ملت خدشه‌دار گردد و بیگانه در دلاوری و استواری آنان تردید کند تا خواب های سی ساله تعبیر شود. به دو کشور همسایه ما که اینک در اشغال خارجی قرار دارد نگاه کنید. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسیدند. ظاهرا قدرت‌ها با شعار آزادی‌بخشی به این دو کشور قدم گذاشتند، در عین‌حال که وقتی ابوغریب‌ها را به راه می‌انداختند طمع خویش را در چهره‌های وحشت‌زده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتی که بیشتر از آن ممکن نبود به مردم این دو کشور می‌گفتند شما همان‌هایی هستید که از صدام و طالبان وحشت داشتید، پس اینک حق آن است که از سلاح‌های رعب انگیزتر ما بیشتر بترسید. حتی تروریست‌های افراطی هنوز به آن امید که بتوانند همچون خونخواران پیش از خود بر هراس مردم این کشورها حکومت کنند آنان را بیرحمانه می‌کشند. قربانیان ددمنشی‌های صدام و طالبان هنوز دارند تاوان ترس خود را می‌پردازند، کما این که ملت ما هنوز امنیت و آرامش خویش را مرهون شجاعت و استحکامی است که در طول سی سال گذشته به نمایش گذاشت.

حال کسانی در داخل کشور می‌خواهند این سرمایه را از ما بگیرند. در مقابل نمایش‌های آنان مردم یا نمی‌ترسند، که نمی‌ترسند، و این آخرین حربه هم از آنان سلب می‌شود، و یا خدای ناکرده می‌ترسند. در آن صورت آیا اسباب‌بازی‌های جنگی از تمامیت این کشور حفاظت خواهدکرد؟

بسیج در تاریخ معاصر ما نه فقط یک نام، بلکه یک عملکرد بود که هرگز از آن بی‌نیاز نمی‌شویم؛ تا جایی که اگر معدودی از متصدیان این عملکرد ماموریت‌های خود را فراموش کنند لازم است ما مردم خود آنها را بر عهده بگیریم. ضرورتی، حتی به مراتب مهم‌تر از آرمان‌های جنبش سبز ما را مجبور می‌کند که اجازه ندهیم کسی در ترسیدن ما طمع کند.

و بدانیم که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. ترساندن آخرین تیر ترکش است. مخالفانتان اشتباه کردند و در مقابل مسالمت و مقاومت شما آن را به کار بردند تا اگرکارگر نشود چاره‌ دیگری نداشته باشند. چاره راستین آنها هم خود شمایید، روزی که از مخالفان خود بپرسید آیا پرچم‌های رنگارنگ شما نیز به معنای اصرار بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی است، و اگر آری گفتند آنها را بپذیرید. آن روز وقتی است که همه با هم سبز می‌شویم.

میر حسین موسوی

۱۳۸۸/۰۹/۰۴



Wednesday, November 25, 2009

نوشته ای از عطاء الله مهاجرانی: فرمان شلیک به مردم از اختیارات رهبر بود

دستور تیر مشخصا و مستقیما بر عهده مقام رهبری است. ایشان فرمانده کل قوا هستند و تمام نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و لباس شخصی ماموران تحت فرمان ایشان. (به گلوله بستن مردم یعنی اداره کشور؟)

اگر کشور رهبری و اداره می شد، حجم نقدینگی در دوره احمدی نژاد سیصد در صد رشد نمی کرد. اگر کشور رهبری و اداره می شد، سپاه و سازمان اطلاعات موازی، وزارت اطلاعات را نمی بلعید. اگر کشور اداره و رهبری می شد، در مذاکرات ژنو آن تسلیم و  افتضاح بالا نمی آمد. اگر کشور اداره و رهبری می شد، نگرانی وجود نداشت که لاریجانی در سفر قم این نگرانی از آینده نظام را به مراجع اطلاع بدهد. اگر کشور اداره می شد هاشمی رفسنجانی را در این روزها زیر فشار نمی گذاشتند تا در باره 16 آذر سکوت کند. اگر کشور اداره می شد نیاز نبود که روز 16 آذر روز مبارزه مردم و دانشجویان با استبداد دینی شود. اگر کشور اداره و رهبری می شد لااقل خود آقایان قبول داشتند که مردم را مرعوب و خانه نشین کرده اند، و از جمعیت چند میلیونی 25 خرداد که به خیابان آمده بودند فقط چند هزار نفر باقی مانده اند، درحالیکه خودشان هم میدانند اینطور نیست. اگر رهبر و اداره کنندگان کشور می خواهند واقعا ببینند مردم سرکوب و خانه نشین شده اند یا نه، به وزارت کشور بگویند برای روز 16 آذر اجازه راهپیمایی مردم هر شهری را تا دانشگاه مرکزی همان شهر صادر کنند تا صدای مردم را بشنوید. مردمی که نمی ترسند!

مهندس موسوی در دومین مصاحبه اینترنتی- تصویری با " کلمه" به نکات بسیار مهمی اشاره کرده اند. وقتی اصل صحبت مهندس موسوی را می دیدیم، دوستی گفت: "چرا اینقدر ساده و افتاده حرف می زند. کاش اندکی از خودش جوش و خروش و صلابت نشان می داد!"
 
گفتم مهندس موسوی همین است. چشمه ای زلال و درخشنده، هیچ نیازی به آرایش و پیرایش سخن و فراز و فرود لحن ندارد. مردم هم همو را همینگونه دوست دارند، خودش هم که صمیمیانه و صاف در اعلامیه ای گفت که من بلاغت در سخن ندارم. البته دیدم در سایت رجا نیوز سردار سپاه آقای قاسمی از بلاغت مسعود رجوی تعریف کرده بود و از مهندس موسوی انتقاد...

مقصودم تکیه یا تاکید بر بلاغت سخن نبود. قصدم این است که وقتی از آغاز درخشش جنبش سبز امید، اعلامیه ها و سخنان مهندس موسوی را مرور می کنیم و در هر سخن او تاملی، به روشنی پیداست که مهندس موسوی با تدبیر و دقت تمام نقشه راه و خط مشی جنبش را ترسیم کرده است. به اقتضای موقعیت نیز گاه سخنانی درشت و درست گفته است. درشت گویی او هیچگاه از چهارچوب متانت و ادبیات ویژه او فراتر نرفته است.

در مصاحبه دوم گفته اند:" کشوری که به نام اسلام اداره می شود، نباید با ترساندن مردم مسیر را طی کند...مسیر در کشوری که به نام اسلام اداره می شود و یک انقلاب بزرگ را از سر گذرانده، نباید از این راه باشد که با ترساندن مردم کشور را اداره کند."
 
به روشنی روز است که کشور اداره نمی شود. اگر اداره می شد، حجم نقدینگی به بالای دویست هزار میلیارد تومان نمی رسید و در همین مدت دوره احمدی نژادی این حجم سیصد در صد رشد نمی کرد
.

اگر کشور اداره می شد، وزارت اطلاعات که معمولا در هر دوره ای می کوشید بر اساس روشمندی علمی و آگاهانه و غیر ماجراجویانه حوادث را تحلیل کند و از این رو در دوران آقای یونسی با بازداشت اعضا و سران نهضت آزادی مخالف بود، در کام سپاه بلعیده نمی شد.

اگر کشور اداره می شد، دبیر شورای عالی امنیت ملی که نماینده رهبری ست در مذاکرات اول اکتبر آن سخنان  را نمی گفت و  چنان مواضعی را نمی گرفت، که رهبری مستقیما وارد بحث بشوند و تمام کاسه و کوزه احمدی نژاد و دولتش را بر هم بریزد .

وقتی کشور اداره نشد، گمان می کنند با زور و سرکوب و رعب می توان فضا را آرام و جامعه را ساکت و بحران را جمع کرد. دادگاه های  مدل دادگاه های شوروی سابق و ضرب و شتم مردم در خیابان ها نشانه های همان ارعاب بود. آیا ارعاب موفق از کار در آمد؟ مردم ترسیدند و به قول تحلیلگران طرفدار دولت و حاکمیت جمعیت سبز ها از چند میلیون راهپیمایی 25 خرداد به جمعیت چند هزار نفری سیزده آبانماه انجامید؟

بعید می دانم خود آقایان هم چنین تفسیر و تحلیل هایی را باور کنند. چنان که رئیس مجلس در ملاقات با مراجع تقلید در قم به صراحت از نگرانی هایی که برای نظام پیش آمده است، سخن گفت.

به گمانم به صراحت می توان گفت نظریه پیروزی بر اساس سرکوب و قتل و شکنجه و اسارت با مانع جدی رویارو شده است. در روز سیزدهم آبانماه کاملا اشکار بود که پلیس و نیرو های امنیتی دستور شلیک تیر مستقیم را نداشتند. در روزهایی که جوانان مردم در خیایان ها کشته شدند، چنین دستوری وجود داشت. فیلم ها و تصاویر هم همین را می گوید. ماموران شخصی که مستقیم به سوی مردم شلیک می کردند، دستور تیر داشتند. دستور تیر هم مشخصا و مستقیما بر عهده مقام رهبری است. ایشان فرمانده کل قوا هستند و تمام نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و لباس شخصی ماموران تحت فرمان ایشان.

از سوی دیگر هیچگاه شنیده نشد که فرماندهانی به دلیل دستور تیر بازخواست شوند، بلکه بر عکس خون جوانان کشته شده دست کم گرفته شد.

 چرا در روز سیزدهم آبانماه دستور تیر داده نشد؟ دلیلش روشن است. خون ندا آقا سلطان و سهراب و محسن روح الامینی و همه شهیدان، ایران و جهان را تکان داد.

 این بار تا پیش از شانزدهم آذرماه که شاهد بلوغی دیگر از جنبش سبز ملت ایران خواهیم بود، تهدید ها به سوی سران جنبش سبز است. در این گونه مواقع هم ابتدا برخی ائمه جمعه آتش بیار معرکه اند. آیه الله نمازی که از رویش های انقلاب بود و اصل، آقایان کروبی و موسوی را به زندان و محاکمه تهدید کرده است.  دادستان انقلاب در باره بازگشت مهدی هاشمی صحبت کرده؛ تا آیه الله هاشمی رفسنجانی تا شانزدهم آذر ساکت بماند.

به گمانم این ها همه نشانه های رشد جنبش سبز در گستره و اعماق جامعه است. مرم نمی ترسند. به تعبیر مهندس موسوی کتک می خورند و در خیابان می مانند.  شاهد شیر زنانی بوده ایم و هستیم که رو در روی ماموران نظامی و انتظامی و امنیتی می ایستند و از جوانان دفاع می کنند. نشانه های ترک برداشتن و فروریختن افسانه نصر بالرعب. شانزده آذر ماه روز دیگری است. روز رویارویی مردم و در راس آنان دانشجویان با استبداد دینی. اسلام و اندیشه توحیدی به مسلمانان یاد داده است که در برابر ستم فریاد بزنند و از جور و صولت سلطان نهراسند. در کنزالعمال علاءالدین هندی داستان غریب و عبرت آموزی ذکر شده است. عمر بن خطاب خلیفه دوم برای مردم سخن می گفت. گفت:" اگر در کار و رفتار من کژی و ناراستی دیدید، به من تذکر دهید."

 بشر بن سعد برخاست و در میانه مجلس در بین جمعیت مهاجر و انصار با صدای بلند گفت: "اگر از خلیفه کژی و ناراستی ببینیم با این تیغ کج او را راست می کنیم." شمشیرش را از میان بیرون کشید و به جمعیت نشان داد.

عمر با شکیبایی به سخن او گوش داد و گفت:" خداوند را سپاس می گویم که در بین امت محمد(ص) کسانی هستند که بر خیزند و چنین سخن بگویند."( کنزالعمال 5/687)

باید به آنانی که گمان می کنند می توانند مردم را بترسانند، گفت: کاشکی جلوه ای از عدالت  و آینده بینی عمر در رفتار شما بود!

مثل سیزدهم آبانماه دستور تیر ندهید! اگر هم می خواهید حضور مردم را ببینید، به وزارت کشور بگویید اجازه راهپیمایی مردم هر شهری را تا دانشگاه مرکزی همان شهر صادر کند. صدای مردم را بشنوید. مردمی که نمی ترسند.

جهان را به آهن نشایدش بستن

به زنجیر حکمت ببند این جهان را


سردار شوشتری، کُردان و مرتضی هاشمی ترور- قتل- مرگ فصل تازه تسویه حساب ها

سلام- درباره قتل مرتضی هاشمی، پسر مجتبی هاشمی و زنش "آتنا" که 3 روز خبر رسانی می شود، این چند نکته را خواستم بنویسم:

- مجتبی هاشمی – پدر مقتول- قبل از انقلاب، اول بازارچه قوام السلطنه یک مغازه دو نبش داشت كه پتو و دیگر منسوجات را می فروخت. قد بلندی داشت و چار شانه بود و همیشه با صدای بلند حرف میزد. از لات های محل بود که دو ماه محرم و رمضان سر به راه میشد و از بانی های هیات ها و مراسم سوگواری.

- بعد از انقلاب از بانیان کمیته ها شد. فردی بنام حاج محمود که هم محل مجتبی هاشمی بود و در بازار تهران عمده فروشی منسوجات و پتو داشت و با مجتبی از همین طریق در ارتباط بود، معرف و حامی حکومتی او شد.

مجتبی هاشمی را بچه های شاهپور یکی از لات های زرنگ بازار می شناختند. جزو اولین افرادی بود که بعنوان فرمانده، با عده زیادی اعضای کمیته ها به همراه چمران وزیر دفاع وقت در دولت بازرگان رفت کردستان برای جنگ. قبل از رفتن به کردستان یک جائی گفته بود و روزنامه ها از قولش نوشتند: برادر سردار مجتبی هاشمی به کردستان میرود تا قاسملو را کت بسته به تهران بیآورد.

با این پرونده به تهران بازگشت و رقیب زیاد پیدا کرد. یک روز دو جوان که لباس کمیته تنشان بود و از قبل می دانستند مجتبی در مغازه است، وارد مغازه پتوفروشی او شدند و او را با مسلسل آبکش کردند و با خونسردی رفتند. اهل محل که شاهد این صحنه بودند مات و مبهوت ماندند.

مجتبی هاشمی، پدر مرتضی (مقتول) دو زن داشت، که مرتضی از زن اول او بود.

من مرتضی (مقتول) را ندیده بودم. همین که سرش را بریده اند را می گویم. فقط خواستم شجره خانوادگی اش را بنویسم و قید کنم که هم قتل پدرش مربوط به اختلافات درونی فرماندهان آن موقع کمیته ها بود و هم قتل پسرش می تواند درهمین رابطه ها باشد، و لازم نیست بی خود برای چه گوارا رقیب درست کنند. البته در مورد پسرش حدس می زنم اینطور باشد. یعنی نحوه قتل این را نشان میدهد. این قتل یک قتل حکومتی باید باشد و یا اختلافاتی در درون حراست تربیت بدنی و وزارت اطلاعاتی ها. این نوع قتل ها، قتل حرفه ایست و کار هرکسی نیست، مگر کسانی و یا تیم هائی که از حمایت یک کانون قدرت برخوردار باشند و این کاره هم باشند. والا فلان حاجی که بر اثر اختلاف مالی نمی رود سر مرتضی و زنش را بگذارد روی سینه شان! مثل قتل دکتر سامی، که پشت آن "قدرت" بود و مامور اجرا کسانی که گفته می شود احمدی نژاد یکی از این ماموران اجرا بود.

ماجرای ترور سردار سرتیپ شوشتری فرمانده سپاه قدس سیستان و بلوچستان هم از همین دست قتل ها بود. "ریگی" و "جندالله" کجا و آن ماجرای ترور بلوچستان کجا؟ او هم از فرماندهان میلیاردر سپاه در منطقه بلوچستان و خراسان بود و یک سر ترورش به همین ثروت بر می گردد. مورد دیگرش، همین "کُردان" بخت برگشته است که اگر همان پشت صحنه بود و جلو نیآمده بود، حالا حالاها زنده بود و سرگرم ثروت اندوزی و کار چاق کنی و پشت هم اندازی مایه دار! از قضا، از مازندرانی های لوطی مسلک هم بود و دست به جیب هم می کرد، که بعید است امثال سردار محصولی ها چنین دستی داشته باشند.

این بابا هم، اگر وزیر کشور نشده بود و دکترای تقلبی اش رو نشده بود، در همان وزارت نفت بی آنکه نیازمند مدرک دکترا باشد یک سر قراردادهای نان و آبدار نفتی با خارجی ها بود. بخت برگشته را، یک ماهه چپه اش کردند تا صورت مسئله پاک شود!



بندبازی های پیش از انتخابات کلاه گشاد احمدی نژادی سر کارکنان نفت و پتروشیمی ماهشهر


با سلام - میخوام یكی از تخلفات و مكر و
كلك های احمدی چاخان را در

انتخابات برای شما بازگو كنم كه بر
صدها تخلف انتخاباتی او اضافه شود

.



حكایت از این قرار است كه دولت خدمتگذار در
اول سال 88 به این فكرافتاد كه

مالیات شهرهای جنوب و مرزی را از 5
درصد به 10 درصد همانند شهرهای دیگرمثل

تهران و اصفهان اضافه كند. استدلال
ایشان هم این بود كه با خدماتی كه دولت

خدمتگذار نهم به این شهرها كرده
دیگر این شهرها ازحالت محرومیت خارج شده

اند و همسطح شهرهای مثل تهران و
اصفهان وشیراز شده اند بنابراین دلیلی

ندارد دیگر بخشودگی مالیاتی به آنها
تعلق گیرد. خلاصه پس از اینكه علمای

دولت نهم این نكته را كشف میكنند
تصویب میكنند مالیات از 5 درصد به ده درصد

در مناطقی مثل ماهشهر، نفت شهر و
شهرهای مرزی و جنوبی برای كاركنان سختكوش

پتروشیمی كه نقل و نبات هر مجلسی
است اضافه شود ولی چون انتخابات در راه

است، این بخشنامه اجرایی نمی شود و
فقط بصورت محرمانه به ادارات ارسال میشود
،
در عوض در ماه های اردیبهشت و خرداد
كاركنان پتروشیمی و نفت شاهد فیش های

حقوقی پر زرق و برق پاداش اوپك و
غیره می شوند. حتی اعلام كردند پاداش اوپك

چند مرحله ایست كه در ماه های آینده
هم قرار است بصورت تقسیط این پاداش

پرداخت شود. كارمندان هم بسیار
خوشحال كه بالاخره پس از چند سال دخل و

خرج آنها تازه باهم برابر شده و
دیگر قسط عقب مانده و بدهی و قرض ندارند

.



خدا را شاكر بودند تا اینكه دولت نهم از
مرحله انتخابات به قول خود گذر كرد و

با هر بدبختی و كودتا و تقلبی بود
دولت كودتا را تشكیل داد. حالا نوبت رسید

به اجرا ی آن بخشنامه كذایی كه
یكدفعه همه كا
رمندان
دیدند از فیش ماه هفت
، یكجا هفت ماه مالیات معوقه را كم كردند. از
500 هزارتومان گرفته دست كم تا

چند میلیون تومان از هر كارمند مابه
التفاوت مالیات هم كم شد كه باعث یاس

ناامیدی سرخوردگی همه كاركنان
پتروشیمی و نفت مناطق جنوب شد.



حالا شما قضاوت
كنید اگر این مالیات از اول امسال
كم می شد می دانید چه تاثیر منفی بسیار

بزرگی روی انتخابات و دولت نهم
داشت؟ و خودتان عمق بندبازی این

دولت را قضاوت كنید. باور کنید همه
دور و بری های من تشنه به خون احمدی نژادند. اینجا حتی اون
افراد


قلیلی كه از او حمایت می كردند هم
حالا سرشان را جلوی بقیه همكاران پایین می اندازند.

پس از 5 ماه و 20 روز افشای نحوه رای سازی با کامپیوتر در انتخابات 22 خرداد

تقریباً تمامی پرسنل وزارت اطلاعات حجت الاسلام سید حسن میردامادی را می شناسند. او با نام مستعار "مهدیزاده" تقریباً به تمامی پست های حساس وزارت را سرکشی می کرد و مسئولیت داشت. نظرات و تفسیرهای خود را درباره همه امور نوشته و به خورد مسئولین می داد.

از راستگرای های افراطی وزارت اطلاعات بود. بقدری راست که محسنی اژه ای در سال 85 (زمانی که وزیر اطلاعات بود) او را به وزارت کار منتقل کرد. وی در وزارت کار شد مشاور عالی وزیر! البته این بار با نام اصلی خود و بدون لباس روحانیت. آشنایی میردامادی با جهرمی برمی گردد به زمانی که هر دو در شورای نگهبان همکار بودند.

از تخصص های ایشان تبحر زیاد در کار کامپیوتر است. بعید است روحانی دیگری مانند وی در کار کامپیوتر بتوان پیدا کرد. از تعویض ویندوز گرفته تا هک کردن سایت ها.

در انتخابات ریاست جمهوری به اتفاق 6 نفر دیگر از متخصصین کامپیوتر و محارم نظام برای یک ماموریت انتخاباتی به وزارت کشور رفت و مهندسی تقلب در انتخابات را برعهده گرفت. این جمله را اخیرا به یکی از مسئولین نظام گفته است:

"بقدری مهندسی و پیچیده در انتخابات آراء را جابجا کردیم که هیچکس نمی تواند این تقلب را ثابت کند. همه می گویند تقلب، اما وقتی وسط می آیند و هر صندوقی را می شمارند می بینند تقلبی در کار نبوده، در حالی که تقلب ظریف و پیچیده ای انجام شد، اما اثبات آن ناممکن است. فقط ما 6 نفر می توانیم آن را ثابت کنیم".



Monday, November 23, 2009

آگاه کردن مردم با دلائل کودتا مبرم ترین وظیفه ملی است

 گزارش مجلس در مورد اجرای اصل تحریف شده 44 قانون اساسی، سندی است برای اثبات عمق متقلب بودن دولت و بی لیاقتی رهبر. محتوای اقتصادی كودتای 22 خرداد تسهیل و تكمیل و به آخر رساندن روند بلعیدن بخش ملی اقتصاد توسط فرماندهان سپاه است. بدین ترتیب است که بازپس گرفتن اموال ملی از حكومتی ها و کودتاچی ها، خود یکی از وظایف جنبش مردم ایران در آینده خواهد بود. احمدی نژاد بخش ملی اقتصاد را با تکیه بر پشتیبانی رهبر، وابستگی به سپاه و قوای مسلح، با ایجاد یک مجلس مرعوب به بخش حکومتی تبدیل کرد. آن جریانی که شب مزایده یک شرکت غیرخودی را حذف می کند تا یک شرکت وابسته به خود، مخابرات ملی را بالا بکشد همان جریانی است که شب انتخابات میرحسین موسوی را حذف می کند تا احمدی نژاد را پیروز اعلام کند.
هفته گذشته گزارش مجلس در مورد به اصطلاح نحوه اجرای اصل 44 قانون اساسی منتشر شد. این گزارش در واقع تایید کننده آن چیزی است که در شماره پیشین راه توده و در برخی مطبوعات کشور اعلام شده بود. یعنی برخلاف دروغی که فرماندهان سپاه و مدیرکل مخابرات اعلام کرده اند، گزارش مجلس تاکید می کند که کنسرسیوم خریدار شرکت مخابرات در نهایت متعلق به "مدیران و فرماندهان محترم سپاه پاسداران می باشد."
انتشار این گزارش را باید در چارچوب تلاش سپاه برای برقراری حاکمیت اقتصادی انحصاری و رقابت و مقابله ای که با این انحصار اقتصادی در میان اصولگرایان سنتی وجود دارد دید. در عین حال اگر سندی برای اثبات عمق متقلب بودن دولت و بی لیاقتی رهبر نیاز بود، بنظر می رسد گزارش مجلس چنین سندی را در اختیار ما قرار داده باشد.
پیش از انکه گزارش مجلس در مورد خصوصی سازی ها را بررسی کنیم، قبلا لازم است به چند نکته اشاره کنیم.
چه در سخنرانی های رهبر، چه در مصاحبه های احمدی نژاد، چه در گزارش مجلس و چه در تبلیغات حکومتی مدام از "خصوصی سازی بخش دولتی" سخن گفته می شود و آن را بعنوان یک تحول بزرگ معرفی می کنند. یعنی دولت و دولتیانی با ایثار و گذشت از قدرت و ثروت، خود پیشگام شده اند که از قدرت خود بکاهند و ثروت متعلق به "دولت" را به "مردم" واگذار کنند. اما نام آنچه در حال انجام است خصوصی سازی بخش دولتی نیست، برعكس حکومتی سازی بخش ملی است. اموال ملی که متعلق به همه مردم است بین بخش حکومتی – سرداران و فرماندهان و اعضای بیت رهبری، مدیران دستگاه های دولتی و آقایان و آقازاده های آنان- تقسیم می شود. در این میان هر کس سرمایه و ثروت بیشتر و در حكومت و قدرت جایگاهی بالاتر دارد از این غارت ملی سهم بزرگتری نصیب خود می کند. بنابراین تحت عنوان واگذاری اموال دولتی به بخش خصوصی و مردم، اموال ملی و متعلق به مردم از آب و برق و گاز و نفت و سدها و خطوط و شبکه های انتقال نیرو و آبرسانی و معادن و مخازن کشور به بخش حکومتی، یعنی به کارگزاران و سرمایه داران دستگاه حكومتی منتقل می شود. ریشه های کودتای 22 خرداد و تلاش برای حفظ دولت به هر قیمت را باید در اینجا دید. آن گروهی که دولت را نمی خواهد از دست بدهد برای آن است که از این طریق می تواند سهم بزرگتر یا حتی انحصاری در این غارت ملی را نصیب خود کند. ریشه های نارضایتی مجلس و گزارش ها و افشاگری های آن را هم باید در همینجا دید. اکثریت راه یافتگان به مجلس اصلا با تقسیم بخش ملی اقتصاد میان حکومتی ها مخالف نیستند. اعتراض آنان به نحوه این تقسیم است. به آن است که چرا سپاه و سرداران سهم شیر را در این غارت نصیب خود کرده اند و سهم کفتار را به وابستگان نمایندگان مجلس و دیگر "اصولگرایان سنتی" داده اند. اعتراضی که در راس آن سران موتلفه اسلامی قرار دارند.
بدین ترتیب است که بازپس گرفتن اموال ملی از حكومتی ها و کودتاچی ها، خود یکی از وظایف جنبش مردم ایران در آینده خواهد بود.
اقتصاد حكومتی در ایران
در ایران در واقع وضع ویژه ای وجود دارد. در اقتصاد و ثروت کشورها اصولا یک بخش ملی وجود دارد، یعنی بخشی که مردم مالک آن هستند و حق نظارت بر آن را دارند. یک بخش خصوصی نیز وجود دارد. یعنی اموالی که متعلق به افراد خصوصی است و مردم بر آن اموال و نحوه بکارگیری آنها نظارت مستقیم ندارند، اما دولت با اجرای یک سیستم مالیاتی روشن و به سود خدمات ملی و اجتماعی بر آن نظارت دارد و سهمی از سود آن را به نفع مردم و جامعه به خزانه دولت آورده و در بودجه سالانه منظور می کند.
اما در ایران یک بخش سوم داریم که می توان آن را "بخش حکومتی – سرمایه داری" نامید. اموال این بخش به لحاظ مالکیت صوری و اولیه متعلق به مردم است، یا در گذشته متعلق به مردم بوده، اما مردم هیچ نظارتی بر نحوه اجرا و دخل و خرج و سود و زیان آن نمی توانند داشته باشند. بخش عمده این اموال علیرغم آنکه متعلق به مردم است همچون اموال خصوصی و بر اساس معیارهای سرمایه داری اداره می شود و سود و زیان آن نه به حساب دولت یا بودجه عمومی بلکه به حساب جیب صاحب منصبان و کارگزاران و اداره کنندگان این اموال ریخته می شود. این بخش چون صاحب تفنگ و قدرت حکومتی است نه مستقیم و نه غیر مستقیم نه تحت نظارت مردم است و نه به مردم و به دولت – یعنی به خود- حساب پس می دهد. اموال زیر نظر رهبر، انواع و اقسام بنیادها، شرکت های سرمایه گذاری، بانک ها، آستان قدس رضوی، شرکت های وابسته به فرماندهان سپاه، شرکت های متعلق به مدیران سطح بالای دولت و ... در زمره این بخش قرار دارند. قسمت عمده این بخش حکومتی هم بنوعی ریشه در آن فرار شرعی و حکومتی دارد که با نام "حکم حکومتی" می شناسیم. شیوه عمل آن نیز مانند شیوه حکم حکومتی است. یعنی هر کار که گردانندگان آن دوست دارند انجام می دهند و مردم حقی در آن ندارند. این بخش از نظر مالكیت دولتی ولی از نظر مدیریت و اداره و تقسیم سود خصوصی و سرمایه داری است.
خلط مبحثی وسیع در ایران در زمینه فعالیت این بخش وجود دارد كه گاه این فعالیت را به حساب ملت، گاه به حساب دولت، گاه به حساب مدیران دولتی، گاه به حساب بخش خصوصی می نویسند.
همین وضع در مورد بخش ملی اقتصاد وجود دارد كه دولت آن را متعلق به خود و نه مردم می داند و تصور می كند با حكم حكومتی رهبر هر كار كه خواست می تواند در آن انجام دهد. در حالیكه بخش ملی متعلق به مردم است نه به رهبر و نه به دولت. رهبرها و دولت ها می آیند و می روند. دیروز اقای خمینی رهبر بود، امروز آقای خامنه ای است. بخش ملی به هیچكدام از این دو تعلق نداشت كه بخواهند آن را به كسی ببخشند. به همین شكل دیروز آقای خاتمی رئیس جمهور بود، امروز احمدی نژاد این صندلی را با تقلب و کودتا غصب کرده، فردا ممکن است آقای موسوی و یا فرد دیگری رئیس جمهور شود. اموال ملی متعلق به هیجکدام از اینان نیست. بلکه از نظر حقوقی و قانونی متعلق به مردم است و متعلق به مردم باقی خواهد ماند و نظارت بر آن حق مردم است. اینکه در عمل مردم هر کشور تا چه اندازه بر اموال ملی خود نظارت دارند به ماهیت دولت و درجه رشد نهادهای دمکراتیک، آگاهی مردم از طریق رسانه ها و احزاب و تناسب قوا بستگی دارد ولی حق اساسی نظارت در این بخش همیشه وجود داشته و وجود دارد.
اتفاقی که در دوره احمدی نژاد روی داد آن بود که احمدی نژاد بخش ملی اقتصاد را هم عملا به بخش حکومتی و آن هم حکومتی نظامی تبدیل کرد. یعنی با تکیه بر پشتیبانی رهبر، وابستگی به سپاه و قوای مسلح، با ایجاد یک مجلس مرعوب، با منحل کردن سازمان برنامه و شوراهای نظارتی و با شیوه بودجه نویسی هر گونه امکان نظارت بر بخش ملی اقتصاد را هم از بین برد. مسئله برای دولت احمدی نژاد آن بود و آن است که مردم تحت هیچ شرایط و به هیچ عنوان، هیچگونه نظارت بر اموال ملی و متعلق به کشور نداشته باشند.
بدینسان اقدامات دولت احمدی نژاد و از بین بردن هر گونه امکان نظارت مردمی بر دخل و خرج و درآمد ملی کشور مقدمه و زمینه اجرای فرمان مربوط به به اصطلاح اجرای اصل 44 و واگذاری اموال ملی به بخش حکومتی را بوجود آورد.
وضع اکنون بدینگونه است که بخش سوم اقتصاد ایران - یعنی بخش حکومتی سرمایه داری- در حال بلعیدن بخش اول یعنی بخش ملی و تبدیل کردن رسمی خود به بخش دوم یعنی بخش خصوصی است.
بدینوسیله دو اتفاق در آن واحد روی می دهد. از یکسو بخش ملی اقتصاد دیگر وجود نخواهد داشت و چیزی در این بخش باقی نمی ماند که مردم بخواهند بر آن نظارت داشته باشند یا نداشته باشند. از سوی دیگر آن تناقضی که بعضا میان مالکیت و نظارت در بخش حکومتی وجود داشت با خصوصی شدن آن دیگر از بین می رود. یعنی مردم بر روی این بخش هم نمی توانند دیگر در آینده ادعایی داشته باشند.
گزارش مجلس نام این بخش حکومتی – سرمایه داری را بخش "شبه دولتی" گذاشته و مدعی است که اموال ملی - که به آن اموال دولتی نام داده - دارد به این شبه دولتی ها منتقل می شود. در واقع هدف از این نامگذاری پوشاندن ماهیت سرمایه سالارانه حاكم بر بخش حكومتی یا به اصطلاح شبه دولتی است. به همین دلیل گزارش مجلس هیچ گونه اشاره ای به وضعیت مالکیت و تقسیم سود در این به اصطلاح شبه دولتی ها نمی كند. اگر سود این شرکت ها به جیب سهامداران آن می رود و نه به حساب خزانه کشور، با چه معیاری این شرکت ها "شبه دولتی" معرفی شده اند؟ این مسئله ای است كه به آن خواهیم پرداخت.
مخابرات نمونه ای از نحوه غارت ثروت ملی
بررسی گزارش مجلس را از همان بخش مربوط به مخابرات آغاز می كنیم كه روشنگر مسایلی است كه گفتیم. گزارش مجلس پس از بیان مراحل مقدماتی فروش مخابرات به ماهیت كنسرسیوم های عمده حاضر در رقابت پرداخته و آنها را چنین دسته بندی می كند.
- کنسرسیوم اعتماد مبین متشکل از شرکتهای توسعه اعتماد (سهامی عام) ۴۶% ‌شهریار مهستان ۸% (سهامی عام) گسترش الکترونیک مبین ایران ۴۶% برنده مزایده اعلامی وضعیت آنها به شرح زیر میباشد:
شرکت توسعه اعتماد در سال ۸۳ ثبت شده و سرمایه اولیه آن ۴۰ میلیارد ریال ...
شرکت شهریار مهستان در سال ۸۵ و به شکل سهامی عام ثبت شده و سهامدار اصلی هر دو شرکت توسعه اعتماد و مهستان بنیاد تعاون سپاه میباشد.
شرکت گسترش الکترونیک مبین ایران در سال ۸۶ ثبت شده و سرمایه ثبتی آن ۱۰ میلیارد ریال و متعلق به گروه توسعه اقتصادی تدبیر و در نهایت متعلق به ستاد اجرائی فرمان امام میباشد...
- شرکت مهر اقتصاد ایرانیان که عمدتاً متعلق به بسیج سپاه پاسداران بوده است و ... براساس برخی از نظریات شرکت مذکور خود جزو شرکتهای کنسرسیوم اعتماد مبین بوده است.
ج: هدایت اصلی دو کنسرسیوم در نهایت و عمدتاً با مدیران و فرماندهان محترم سپاه پاسداران میباشد."
بعبارت دیگر هر دو شركتی كه در مزایده فروش مخابرات شركت داشته اند متعلق به فرماندهان سپاه بوده و آن شركتی كه متعلق به ایشان نبوده از روند مزایده حذف می شود. گزارش مجلس با اشاره به اینكه طبق قرار اولیه مزایده سهام مخابرات باید در تاریخ 18 یا 25 شهریور 1388 انجام می شده روند این تقلب را چنین بیان می كند:
"باستناد نامه شماره ... مورخ ۱۶/۶/۸۸ سازمان خصوصی سازی، دو کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین و کنسرسیوم شرکت تعاونی پیشگامان کویر یزد تأییدیه صلاحیت جهت خرید سهام مذکور را داشته‌اند. اگر واگذاری سهام در تاریخهای ۱۸/۶/۸۸ یا ۲۵/۶/۸۸ انجام می شد خریدار دیگری تا تاریخ‌های ذکر شده مطرح نمی گردید."
اما چه اتفاقی می افتد؟
"در کمتر از ۱۲ ساعت مانده به عرضه در تاریخ ۲۵/۶/۸۸ بنا به دستور وزیر محترم امور اقتصادی و دارائی به منظور بررسی بیشتر، اهلیت خریداران عرضه سهام کان لم یکن اعلام میگردد"
یعنی 12 ساعت مانده به آغاز مزایده وزیر اقتصاد و دارایی صلاحیت كسانی را كه یك هفته قبل تایید شده بودند رد می كند و مزایده به تاخیر می افتد. 10 روز بعد "در تاریخ ۴/۷/۸۸ ... سازمان خصوصی سازی اهلیت امنیتی شرکت تعاونی پیشگامان کویر یزد را منتفی نموده و در همان تاریخ طی نامه شماره ۴۵۳۸/۲/۸۸ کنسرسیوم سرمایه‌گذاری مهر اقتصاد ایرانیان را بعنوان خریدار جدید (بصورت رقیب صوری) معرفی مینماید."
بعبارت دیگر دولت با تقلب صلاحیت رقیب شركت وابسته به سپاه را رد می كند و یك شركت دیگر وابسته به بسیج را كه سهامداران آن هم همان فرماندهان سپاه می باشند وارد معامله می كند. نتیجه حضور این رقیب صوری آن است كه اولا واگذاری مخابرات به سرداران قطعی می شود. ثانیا بهای سهام بالا نمی رود. بنا به گزارش مجلس "رقابت در ساعت ۰۶/۱۱ دقیقه با قیمت پایه ۳۴۰۰ ریال کارگزاری بهمن نماینده کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین آغاز و در ساعت ۲۶/۱۱ دقیقه با قیمت ۳۴۰۹ ریال به پایان میرسد." یعنی كنسرسیوم وابسته به فرماندهان سپاه، سهام مخابرات را تنها 9 ریال گرانتر از بهای پایه خریداری می كند. صوری بودن رقابت كاملا مشخص است.
از سوی دیگر به گزارش مجلس "شرکت تعاونی پیشگامان کویر یزد یک شرکت غیردولتی است که در عین وجود صلاحیت فنی و مالی رد صلاحیت امنیتی گردیده است، برای رد صلاحیت امنیتی هیچگونه مدرک مستندی دیده نشده است."
شرکت های شبه دولتی
گزارش مجلس ریشه این مشكلات را حضور شرکت های شبه دولتی می بیند و چنین می نویسد:
"ظهور بخش جدیدی در اقتصاد کشور که امروزه به شرکت های شبه دولتی شهرت یافته است از چالش های جدی اجرای سیاست های اصل 44 می باشد."
اولا این بخش حکومتی اقتصاد، جدید نیست ریشه لااقل 20 ساله دارد.
ثانیا آنچه جدید است همانطور که گفتیم آن است که بخش ملی اقتصاد ایران هم در دوران احمدی نژاد به بخش حکومتی یا به اصطلاح شبه دولتی تبدیل شده است. یعنی ظهور این بخش جدید دارد به قیمت نابودی بخش ملی اقتصاد انجام می شود كه در گزارش مجلس كمترین اهمیتی بدان داده نشده است.
در ادامه گزارش مجلس در مورد واگذاری به اموال ملی به این شرکتهای حکومتی گفته می شود : "حدود 70.000 میلیارد ریال از واگذاری های سهام به صورت رد دیون به این موسسات صورت گرفته است."
یعنی این شرکت های حکومتی 7000 میلیارد تومان اموال ملی را تحت عنوان طلب خودشان از مردم بدون پرداخت یک ریال تصاحب کرده اند.
"بخش زیادی از حدود 180.000 میلیارد ریال از سهام خریداری شده توسط بخش خصوصی را، موسسات سرمایه گذاری و شرکت های وابسته به موسسات مذکور خریداری کرده و بخش عمده دیگر آن توسط شرکت هایی خریداری شده که ... در واقع شبه دولتی هستند و به نهادهای حکومتی وابستگی دارند."
این جملات یعنی آنكه بخش ملی اقتصاد ایران در حال انتقال به این بخش حکومتی – سرمایه داری است. گزارش مجلس این بخش را چنین توصیف می کند "این گونه شرکت ها نه دولتی هستند که نظارت پذیری مجلس و دیگر نهادهای نظارتی را پذیرا باشند و نه خصوصی که قواعد رقابت پذیری را رعایت کنند."
مجلس در واقع خود را به بی اطلاعی می زند. چرا که خود می دانند که اینها اگر می خواستند قواعد رقابت پذیری را رعایت کنند که کودتا نمی کردند. کودتا و بر هم زدن قواعد رقابت سیاسی برای همین شد که قواعد رقابت اقتصادی رعایت نشود. آن جریانی که شب مزایده یک شرکت غیرخودی را حذف می کند تا یک شرکت وابسته به خود، مخابرات ملی را بالا بکشد همان جریانی است که شب انتخابات میرحسین موسوی را حذف می کند تا احمدی نژاد را پیروز اعلام کند. دولتی که در اقتصاد تقلب می کند در سیاست تقلب نمی کند؟ مجلسی که سراپای گزارش آن نشان می دهد که یک دولت متقلب، فاسد، بدون هیچگونه ملاحظه اخلاقی و سیاسی بر سر کار است که حاضر نیست قواعد رقابت را رعایت کند مدعی است که تقلب در انتخابات "توهم" است! مردم توهم دارند یا شما توهم در شعور مردم؟
دلیل مرعوب بودن مجلس و رفتار تحقیر آمیز احمدی نژاد با آن در همین نیست که خود راه یافتگان به مجلس نیز با کنار گذاشتن قواعد رقابت پذیری وارد این مجلس شده اند؟ رد صلاحیت و "اهلیت" فلان شرکت برای حضور در مزایده آیا الگوبرداری نشده از رد صلاحیت نامزدها در شورای نگهبان برای حضور در انتخابات؟ خود نویسندگان گزارش با همین شیوه وارد این مجلس نشده اند؟ اگر نمایندگان مجلس می خواهند قواعد رقابت پذیری رعایت شود اول از همه باید عدم کفایت احمدی نژاد را اعلام و محاکمه او را خواستار شوند. و دوم مجلس هشتم را منحل و انتخابات مجلس را از نو برگزار کنند. و سوم نظارت استصوابی شورای نگهبان را لغو کنند. انوقت مردم قبول می کنند که این مجلس به رقابت پذیری اعتقاد دارد. نه اینكه رقابت پذیری را برای آن می خواهد كه سرش از غارت ثروت های ملی بی كلاه مانده است.
چنانكه گفتیم، گزارش مجلس این شرکت های حکومتی – سرمایه داری را "شبه دولتی" می نامد و می نویسد که "مدیران شرکت های مذکور عمدتاً‌ توسط سهامداران خصوصی واقعی تعیین نمی گردند و به نوعی شبه دولتی محسوب میشوند (از بعد مدیریت و نظارت)". یعنی معیار شبه دولتی بودن از نظر گزارش آن است که شرکت از نظر مالکیت خصوصی است و سود و زیان آن به جیب سهامداران آن می رود ولی مدیریت و نظارت آن دولتی است یعنی مدیران دولتی آن را اداره می کنند.
باید از نویسندگان گزارش سوال كرد که اگر سردار صادق محصولی و آقای سرلشگر فیروزآبادی یک شرکت تشکیل دهند که پول و سود آن در گاوصندوق آنها برود آیا این شرکت "شبه دولتی" محسوب می شود چون مدیریتش با اقای محصولی یا فیروزآبادی است؟ با چه معیاری بنیاد تعاون سپاه شبه دولتی است؟ این شرکتی است که سود و درآمد آن به جیب سهامداران عمده آن می رود. نه به حساب خزانه و بودجه عمومی دولت. اینها شرکت های حکومتی هستند. در این معنا که عده ای با استفاده از مقام و موقعیت خود در دستگاه دولتی اموال ملی را بنام این شرکت ها می کنند و از آن سود می برند. این در واقع بیان فساد حکومتی است که در ایران بصورت یک بخش مستقل اقتصادی درامده است.
بدیهی است اختلاف در اینجا بر سر نام نیست که اینگونه شرکت ها را شبه دولتی بنامیم یا حکومتی. اختلاف بر سر مضمونی است که در زیر این نام قرار می گیرد. گزارش مجلس شرکتی را که سود و زیان آن به جیب سهامداران آن می رود و مردم بر آن نظارتی ندارند "شبه دولتی" می نامد به صرف اینکه زیر نظر مدیران دولتی اداره می شود. در حالیکه اداره شدن این شرکت ها توسط مدیران دولتی تاثیری در مالکیت و تقسیم سود ندارد بلکه ناشی از نوع ادغامی است که میان بخش دولتی و این شرکت های انحصاری در حال شکلگیری است و به شیوه بالا کشیدن اموال ملی مربوط می شود که در جای دیگر گزارش مجلس نیز به آن اشاره شده است.
چنانکه در گزارش مجلس گفته می شود:
"واگذاری ها عمدتاً به صورت واگذاری سهام و مالکیت بوده و واگذاری مدیریت ها، کمتر انجام گرفته، تا جایی که بنگاه هایی از گروه یک (که بایستی صددرصد سهام و مدیریت آن واگذار گردد نظیر شرکتهای‌ خودروسازی) و برخی بنگاه های بزرگ گروه 2 نیز (که بعضاً تا 80 درصد سهام آنها واگذار گردیده نظیر شرکتهای فولاد و مس و آلومینیوم) هنوز تحت مدیریت دولت هستند و همین سبب می شود که تصدی گری دولت کاهش نیافته" است.
این سیرکی است که فقط در جمهوری اسلامی تحت رهبری علی خامنه ای ممکن است. وابستگان به حکومت اموال ملی و متعلق به مردم را تصاحب کرده اند. سود این موسسات به جیب آنها می رود اما مدیریت آن با دولت است. این یعنی چه و چه چیز را نشان می دهد؟
اولا ماهیت بخش حکومتی – سرمایه داری اقتصاد و ادغام کارگزاران حکومتی و بخش سرمایه داری را نشان می دهد. ثانیا نشاندهنده ذینفع بودن مدیران و صاحب منصبان و کارگزاران دولتی در این واگذاری ها و احتمالا نقش خود آنها بعنوان سهامداراست. ثالثا نشان می دهد که خریداران اینگونه شرکت ها، موسسات سرمایه گذاری بوده اند، یعنی هیچگونه فن و دانشی برای اداره آنها نداشته اند. به همین دلیل مدیریت قبلی را حفظ کرده اند. و بالاخره نشان می دهد که مدیریت اینگونه شرکت ها کار تخصصی و فنی پیچیده ای است که به هیچوجه نمی توان آن را یکشبه به هم ریخت و آنها را به اصطلاح به بخش خصوصی واگذار کرد مگر تنها با انگیزه تعجیل در انتقال مالکیت و خارج کردن هر چه سریعتر آن از مالکیت و نظارت ملی در دوران کوتاهی که احمدی نژاد در اختیارش باقی مانده است.
اما همه اینها یك سوال جدید بوجود می آورد كه گزارش مجلس اصلا وارد آن نشده چون هدفش چیزی دیگر بوده است. این سوال که این مدیران دولتی حقوق از چه کسی می گیرند؟ از دولت؟ در اینصورت چرا مردم باید پول بدهند که عده ای یک شرکت را بسود سهامداران خصوصی آنها اداره کنند و به گاو صندوق آنان اضافه کنند؟ اگر از شرکت خصوصی حقوق می گیرند پس چرا همچنان عنوان "مدیر دولتی" را یدک می کشند و از این عنوان برای پیشبرد مقاصد یک شرکت خصوصی استفاده می کنند؟
مشابه این مسئله هم اکنون در مورد شركت مخابرات هم مطرح است. چنانکه مدیرعامل مخابرات اعلام کرده است که تغییر مدیریت مخابرات به درخواست مالکان و سهامداران جدید این شركت بستگی دارد. بعبارت دیگر مخابرات فعلا و همچنان توسط مدیران سابق دولتی آن اداره می شود در چارچوب حفظ منافع یک شرکت خصوصی.
بحث بنابراین نه بر سر نام، بلکه بر سر یک مفهوم و محتواست. هرنامی كه بر آن بخواهیم بگذاریم. مسئله هم نه وجود تعدادی "شرکت شبه دولتی" است كه قواعد رقابت پذیری اقتصادی را رعایت نمی كنند، بلکه بر سر یک بخش وسیع حکومتی – سرمایه داری در اقتصاد ایران است که خود تعیین كننده قواعد رقابت اقتصادی و سیاسی است. این بخش حكومتی در حال بلعیدن بخش ملی اقتصاد كشور و گذار و تبدیل کردن خود به یک بخش خصوصی عظیم سرمایه داری و انحصاری فارغ از هر گونه نظارت ملی و مردمی است. محتوای اقتصادی كودتای 22 خرداد تسهیل و تكمیل و به آخر رساندن این روند، این بلعیدن و این گذار است.
راه توده 244      23.11.2009


Sunday, November 22, 2009

پیشنهاد سخنگوی حزب کارگزاران: حرکت چند ده هزار نفری به سوی اوین، برای زندانی شدن

حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران در گفتگو با "عبورسبز" نقطه نظراتی را مطرح کرده که با توجه به نزدیکی وی به هاشمی رفسنجانی، این نظرات می تواند نظرات وی نیز باشد. با توجه به اهمیت مطالبی که وی در این مصاحبه مطرح کرده، بخش های اصلی گفتگو را استخراج کرده ایم که در ادامه می خوانید: برگرفته از: پایگاه اینترنتی عبور سبز

اطلاع رسانی به مردم فلج است. در شرایطی که یک التهاب سیاسی به معنی واقعی وجود دارد و در جامعه سوالات فراوانی برای مردم بوجود آمده و مردم ابهامات زیادی دارند، رسانه ای برای انعکاس اخبار و نظرات وجود ندارد. به طور مثال در حال حاضر مردم بسیار مشتاق هستند که بفهمند آقای موسوی چگونه فکر می کنند‌؟ آقای احمدی نژاد چگونه فکر می‌کنند؟ باید این ها مطرح شود و نظراتشان مورد سوال قرارگرفته و به چالش کشیده شود.

مردم می خواهند بدانند شخصیت ها و گروه های مختلف سیاسی چه مواضعی دارند؟ مستندات ما برای ناسالم بودن انتخابات چیست؟ دلایل ما برای نامشروع دانستن دولت چیست؟ مواضع مراجع عظام قم چگونه است؟ مواضع اساتید دانشگاه چگونه است؟ چه باید کرد؟ آیا اصلا بحران در کشور وجود دارد یا نه ؟ و صدها سوال از این دست برای مردم مطرح است و این زمان دقیقا زمان نقش آفرینی و تاثیرگذاری رسانه هاست که میزگردهای مختلف بگذارند، محملی برای تبادل نظر به وجود بیاورند و آگاهی مردم بالا برود، ولی در چنین شرایطی رسانه فراگیر کشور که صدا و سیمای جمهوری اسلامی است، سیاست هایش کاملا تحت کنترل چند نفر در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی قرار گرفته و نقش اصلی خود را فراموش کرده و اطلاع رسانی صحیح نمی کند. اطلاعات غلط می دهد و با این کارها مردم عصبانی شده اند و به رسانه های مسمومی که حتما آنها هم با منافع ملی کشور خودشان اطلاعات منتشر می کنند، سوق پیدا کرده اند.

چرا باید مردم ما در این وضعیت قرار بگیرند که یا باید دروغ پردازی های رسانه ی آقای ضرغامی را ببیند یا دروغ پردازی های رسانه ی آقای براون و اوباما را؟ این چه بساطی است که برای کشور به وجود آمده است؟ در بخش رسانه های مکتوب هم که روزنامه ها تعطیل می شوند و دولت هم برای اولین بار به صف مخالفین روزنامه ها پیوسته و علاوه بر قوه قضائیه، هیئت نظارت بر مطبوعات دولت هم روزنامه ها را تهدید می کند و تعداد زیادی را هم متوقف کرده است. روزنامه های موجود قدرت انتشار مطالب را ندارند و تیراژها پایین آمده است چون مردم روزنامه ها را نمی خرند. در این وضعیت فقط اینترنت مانده که آن هم به خاطر فیلترشدن ها تعداد زیادی از کاربرها مخصوصا در شهرستانها که سرعت پایین است امکان دسترسی به سایت ها را ندارند.

این وضع چه مسائلی بوجود می آورد؟ شکاف بین مردم و دولت را تقویت می کند، کشور را آسیب پذیر می کند، وحدت ملی را زیر سوال می برد، دوستی و صمیمیت ها را از بین می برد، پشتوانه مردمی نظام را از بین می برد تا شرایط برای تاثیرگذاری غافلگیر کننده ی کسانی که نمی خواهند ایران سربلند باشد فراهم شود.

ضرغامی یا هرکس دیگری که در ریاست صدا و سیما باشد کاره ای نیست و تنها ماشین امضاء می باشد، باید حقوق کارکنان را تقسیم کند، سیاست ها در جای دیگری تعیین می شود. اینها تصمیم گیر نیستند و نمی توانند کاری بکنند و فقط آن چند نفر که آقای احمدی نژاد در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی به عنوان کمیته بحران گذاشته، تصمیم گیر هستند و این ها باید به آن عمل کنند. نه حیثیت حرفه ای برای خود باقی گذاشته اند، نه حیثیت انقلابی، نه آزاده گی، حقوق بگیر هستند و فرامین را اجرا می کنند.

موضوع از حد رئیس صدا و سیما خارج است. من خواهش می کنم حداقل تعبیر رسانه ملی را در مصاحبه با بنده به کار نبرید. من سال هاست که این تعبیر را قبول ندارم. همانی که نامش هست را به کار می برم "صدا و سیمای جمهوری اسلامی". ملی یعنی چه؟ یک رسانه فراگیری است به اسم صداوسیما ولی اصلا ملی نیست.

ما بالاخره باید به این جمع بندی برسیم که اگر تنها پشتوانه نظام مردم اند، که هستند، مردمی به درد نظام می خورند که آگاه باشند. حالا ما برای اینکه قدرت چند نفر در شورای نگهبان یا دولت و یا دیگر نهادها باقی بماند نباید کل جمهوری اسلامی را از بین بیریم. کل مردم و ایران دارند فدای این می شوند که چند نفر می خواهند مقام خود را حفظ کنند.

وضع موجود حتما تغییر می کند، اما ما می گوئیم که این تغییر نباید با سرعت اتفاق بیافتد، تا خسارت کمتر شود ولی آقایان می گویند نه همین طور باشد تا زمان تغییر فرا برسد. اگر منتظر این زمان تغییر باشیم که حتما هم فرا می رسد، هزینه اش زیاد است. ما باید از درون خانواده انقلاب این تغییر را کنترل کنیم و سامان دهیم تا هزینه های ملی آن را کاهش دهیم، ولی دوستان ما در حاکمیت تن به تغییر آهسته و مدیریت نشده می دهند و این عمل بسیار خطرناک است و ممکن است هزینه های جبران ناپذیری را برای نظام و انقلاب و کشور داشته باشد. بهتر است که تغییرات را عاقلانه مدیریت کنیم، وضع موجود نه در سیاست خارجی نه در سیاست داخلی نه در اقتصاد قابل دوام نیست. اگر هم بگوییم قابل دوام است دوره اش خود به خود تمام می شود، چون همه چیز گذراست.

اگر قرار است رفقای ما در زندان بمانند خوب است که جمع وسیع چند ده هزار نفری ما داوطلبانه به زندان برویم، چون همه شریک جرم هستیم و همه در انتخابات بودیم و گول خوردیم و مردم را دعوت کردیم برای شرکت در انتخابات، دلیلی ندارد آقای نبوی زندان باشد و بقیه نباشند. من شخصا معتقدم که باید یک اعلان عمومی کنیم و هر چند هزار نفری که خودشان را شریک جرم می دانند همه با هم به زندان مراجعه کنیم و خودمان را تسلیم کنیم. 

من معتقدم که بیان اعتراض مردم بعد از انتخابات نشانگرحیات سیاسی جامعه بود‌، به جای این که بگوییم اغتشاش باید بگوییم زندگی‌. حیات سیاسی این است که مردم نتیجه ای را که حکومت اعلام می کند نمی پذیرند و آن را به چالش می کشند‌. اگر کسی نفس می‌کشد نباید به او بگوییم که چرا نفس می کشی‌، من حیات دارم پس نفس می کشم‌. حیات سیاسی به همین تسلیم نشدن ها‌، اعتراض ها و فریاد زدن ها و پیگیری مطالبات به حق است‌، به همین خاطر در حالت عادی و در یک فعالیت اجتماعی این عمل شاید جرم باشد ولی در سیاست این جرم نیست‌. 

من شخصا فکر می کنم که اشتباه بزرگی صورت گرفت و حیات سیاسی جامعه ایران که در انتخابات نشان داده شد، یک عده کوته فکر آمدند و به آن گفتند اغتشاش و موضوع را به سمت مجرمانه نشان دادن بردند و عده ای بی گناه را به زندان انداختند‌. بنده شخصا معتقدم که مسئله زندانیان هرچه سریعتر باید حل شود و این حرفی که بنده زدم باید به یک خواست عمومی تبدیل شود و همه کسانی که خودشان را در جرم این زندانیان سیاسی شریک می دانند همه با هم متحد، برویم و خود را به زندان اوین معرفی کنیم‌.

13آبان روزی بود که همه ملت در مورد اتفاقات تاریخی که در این روز افتاده بود اتفاق نظر داشتند ولی این اولین 13 آبانی بود که نیروهای امنیتی از حضور همگانی مردم جلوگیری کردند و یک 13 آبانی در ظاهر اتفاق افتاد که یک عده مامور را حکومت جمع کرد و یک سری شعارهایی دادند و آقای حداد عادل سخنرانی کرد که آن 13 آبان شکلی و ظاهری بود و نیز یک 13 آبان در واقعیت جامعه اتفاق افتاد و آن اعتراض عمومی علیه سیاست های حاکم بود‌.



پیش بینی تغییرات چهار سال آینده

پیش بینی تغییرات چهار سال آینده
- ونزوئلا استان ایران اعلام می شود و آقا چاوز هم میشود فرماندار آنجا
- رنگ سبز از طبیعت حذف و به جای آن رنگ آلا پلنگی جایگزین می شود
- چرخ مملکت که قرار بود بچرخد " به دلیل جلوگیری از فساد دیگر نمی چرخد و حرکات موزون نمی کند
- صنعت نساجی از تولید انواع مخمل ( به دلیل انقلاب مخملین ) و هرگونه پنبه ( به دلیل احتمال براندازی نرم ) پاکسازی خواهد شد
- برنامه ی بیست و سی به صورت 24 ساعته ( با امکان پخش زنده ی اغتشاشات و خط کشیدن دور کله ی اغتشاشگران ) پخش می شود
- آقا دکتر پور حسین " نماد زمان سنجی " به عنوان مدیر کل تایمر چراغهای راهنمایی و رانندگی منصوب می شود
- وزارت کشاورزی به وزارت سیب زمینی تغییر نام خواهد داد
- آن سخنرانی قشنگه در کتابهای درسی گنجانده می شود
- جایزه ی نوبل اقتصاد به خاطر ارائه ی تعریف جدید از آمار و ارقام به دولت ایران میرسد
- ارسال و دریافت اس ام اس زیر نظر پیک بادپا و با موتور انجام می شود
- تماشای روزانه حداقل نیم ساعت کامران نجف زاده اجباری می شود
. اینا پیش بینی های چهار سال آینده بود
. طبیعتا باز هم می تونستیم پیش بینی کنیم که نتونستیم یا جرات نکردیم اونارو براتون بنویسیم


شمقدری به معاونت سینمایی وزارت ارشاد برگزیده شد

در خبرها آمده بود که شمقدری به معاونت سینمایی وزارت ارشاد برگزیده شد
. جوایز جشنواره ی فیلم فجر امسال اینها خواهد بود :
- سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه به فاطمه رجبی برای فیلمنامه ی << معجزه ی هزاره ی سوم >>
- سیمرغ بلورین بهترین جلوه های ویژه به صادق محصولی برای اثر ماندگار انتخابات خرداد 88
- سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد به اسفندیار رحیم مشایی برای حضور در فیلمهای دولت نهم و دولت بعد از نهم
- سیمرغ بلورین بهترین فیلم به معنی واقعی کلمه به فیلم << کمیته ی مجلس برای بررسی وضعیت بازداشت شدگان >>
- تقدیر از بهترین تکیه کلام ضمن تقدیر از محمود احمدی نژاد برای جمله ی << سر مخالفان را به طاق می کوبم >> به محمود احمدی نژاد اهدا شد برای عبارت>> خس و خاشاک
http://www.majid-85.persianblog.ir/


برای ناله های بهشتی در سلول انفرادی اوین

مرحوم آیت الله دکتر بهشتی اولین فردی بود که در بهمن 57 از لزوم «جمهوری دموکراتیک اسلامی» سخن گفت. بهشتی بیش از هر کس دیگری از خطر تسلط تحجر و استبداد دینی در هراس بود. وی 5 سال در هامبورگ زندگی کرده و سراسر اروپا را از نزدیک http://www.beheshti.org/gallery/tehran57-60/large/030.jpgدیده و با دموکراسی غربی آشنا گردیده بود. بهشتی بعد از بازگشت از اروپا در حالیکه از فاصله بسیار زیاد دروس حوزه با علوم روز دنیا و دور بودن آن از دموکراسی و گرایش شدید آن به تحجر، بیمناک بود با آقایان موسوی اردبیلی، مرحوم باهنر و مهدوی كنی، مركز تحقیقات اسلامی را تاسیس نمود و طرح «ایدئولوژی اسلامی برای نسل جوان» را با همكاری مرحوم مطهری آغاز نمود تا از این طریق بتواند این فاصله ها را کاهش دهد، وی اولین فردی بود که جرات کرد برای طلاب آموزش زبان انگلیسی بگزارد. همه تلاشهای بهشتی در راستای متحول کردن حوزه بود. وی در حین اقامت در اروپا باندازه کافی در مورد دوران حاکمیت کلیسا بر اروپا و برقراری انگیزاسیون و تفتیش عقاید و جنایت بنام مذهب و معرفی پاپ در مقام نماینده خدا بر روی زمین و بعنوان موجودی مقدس و فراقانونی، و عاقبت استبداد مذهبی مسیحیت آگاهی یافته بود.
بهشتی همواره در جلسات خصوصی اش در دوران انقلاب و بعد از آن، روحانیت متحجر را بزرگترین خطر برای انقلاب و جمهوری اسلامی می دانست، در حالیکه سایرین دشمنان اصلی را کمونیستها و مجاهدین خلق می دانستند. بهشتی معتقد بود که مارکسیستها و مجاهدین خلق قدرت انحراف انقلاب را ندارند، ولی روحانیت سنت گرا می تواند براحتی انقلاب را از مسیر خود خارج نموده و با این عمل خود نه تنها انقلاب بلکه دین و مذهب را نیز در خطر جدی قرار دهد.
بهشتی و روحانیون روشنفکر نظیر او در اقلیت بودند و بهمین دلیل تلاش وی و مرحوم دکتر مفتح برای گنجانیدن کلمه «دموکراتیک» در عنوان جمهوری اسلامی بجایی نرسید. در عین حال، در مدت کوتاهی که ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی زنده بود، همواره بر علیه تحجر موضع گیری کرد.
در سال 58 در مجلس خبرگان قانون اساسی وقتی که بحث بر سر «اصل منع شکنجه» بود، آیت الله مشکینی در مقام مخالف «اصل منع شکنجه» و موافق با شکنجه ‌گفت: «فرض کنید دشمنان انقلاب حضرت امام را بربایند، ما هم اطلاع
http://1.bp.blogspot.com/_nSuChmOPo7g/Slztw9fjdgI/AAAAAAAABcw/fJ3nJwvAC4U/s320/%D8%B3%DB%8C%D8%AF+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7+%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C.jpgداشته باشیم که کار چه دسته و گروهی است و اطلاع هم داشته باشیم که اگر سردسته این گروه را بگیریم و یکی-دو سیلی به او بزنیم محل مخفی‌کردن امام را لو خواهد داد، در این حال چه ایرادی دارد که یکی- دو سیلی هم بزنیم؟» و بهشتی در پاسخ وی اظهار داشت: «حتی اگر فرض کنیم که مثال شما هم درست باشد، وقتی من و شمای قانون‌نویس یکی-دو سیلی را در جرایمی که امام و انقلاب را به خطر می‌‌اندازد مجاز اعلام کنیم، مطمئن باشید کسی که قرار است قانون را اجرا کند به کمتر از داغ و درفش در جرایم عادی و معمولی راضی نمی‌شود.» البته گذشت زمان نشان داد که کدام تفکر در جمهوری اسلامی حاکم شد.
بطرز عجیبی و در یک طرح بسیار ماهرانه و دقیق، همه روحانیونی که ضد تحجر بودند و از نظر شخصیتی و نفوذ اجتماعی در حدی بودند که بتوانند با ظهور و حاکمیت ارتجاع و اسلام طالبانی مقابله کنند از میان برداشته شدند، افرادی نظیر مطهری و مفتح و بهشتی و صدوقی و مدنی و ربانی شیرازی و دستغیب ترور شدند، در حالیکه افرادی نظیر مصباح و مشکینی و جنتی و یزدی و امامی کاشانی هیچگاه حتی تهدید به ترور هم نشدند. روشن است که اگر وزنه های مهم روحانیت روشنفکر از بین برده شوند، این وزنه های روحانیت متحجر است که به قدرت رسیده و اداره امور را در دست خواهند گرفت. طرح ترور و حذف روحانیون متجدد، و بقدرت رسانیدن مخالفین آنها، بهترین روش به شکست رسانیدن تفکر دینی، و حذف دائمی مذهب و دچار نمودن اسلام به سرنوشت مسیحیت بود.
طرز فکری که هر گونه شکنجه را رد می کرد جای خود را به طرز فکری داد که شکنجه را برای بقای حکومت ضروری می دانست.
از چنان پدری، فرزندی نیز نظیر دکتر علیرضا بهشتی انتظار می رفت، که همانند پدرش با اسلام طالبانی مبارزه کند و توسط متحجرین و دشمنان پدرش باسارت درآید تا تاوان پدر را هم از او بستانند.
بازداشت بیشرمانه فرزند مرحوم بهشتی در شبهای قدر ماه رمضان و بی حرمتی هایی که با او روا داشته و سیلی که بر صورت او زده اند، امضای قطعی و روشنی برای قبول کودتا از سوی حکومت و تاخت و تاز اسلام طالبانی است.
براستی اگر افرادی نظیر بهشتی و مطهری و مفتح زنده بودند، فردی نظیر خامنه ای چه پست و سمتی می توانست در این نظام داشته باشد؟ آیا باید بپذیریم که خداوند هم از سر ناچاری و بخاطر قحط الرجال مجبور شده تا خامنه ای را بعنوان نماینده خود بر روی زمین منصوب نماید؟
http://sohrabestann.blogspot.com/2009/09/blog-post_10.html


دومین مصاحبه ویدیوئی‌ - اینترنتی میرحسین موسوی

۱۳آبان امسال با نحوه شرکت مردم درخیابان‌ها و حضور در صحنه به یک خاطره بزرگ برای مردم ما تبدیل شد. در اوایل انقلاب مراسم و روزهای گوناگونی داشتیم، بتدریج به دلیل تکرار زیاد و عدم نوآوری دور شدن از مبدا و منبع چه‌بسا انگیزه‌هایی که برای آن روزها و مراسم بود دور شدیم و فراموش کردیم چه فضایی در کشور حاکم بوده و ارزش‌های بنیادی که منجر به این مراسم و اتفاقات می‌شد را از یاد بردیم.

جریانات رخ داده در انتخابات و پس از آن منجر به این شد که تک تک این روزها چه آن‌ها که تاریخی هستند و چه آن‌ها که متعلق به تاریخ انقلاب‌اسلامی هستند نماد جدید پیدا کرده، دوباره باز تعریف و باز تفسیر شوند که بسیار مهم است. ۱۳ آبان یاد آور سه حادثه بود که در بیانیه گفته شد. مهمترین آن اشغال لانه جاسوسی و گرفتن سفارت خانه آمریکا توسط دانشجویان خط امام بود. دلایل آن هم روشن است.

مساله کودتای ۲۸ مرداد و نوع فعالیت‌های آمریکا در حمایت از رژیم شاه،

سرکوب و کشتن مردم و غارت اقتصادی کشور که در یک نمونه آن خرید وسیع اسلحه در آن زمان بود؛

حضور چند ده هزار مستشار آمریکایی در کشورما که به ایران به‌عنوان بخشی از خاک آمریکا نگاه می‌کردند و هر کار که می‌خواستند انجام می‌دادند.

اگر به جای آمریکا، انگلیس یا روسیه بود هم این اتفاق بر ضد روسیه و انگلیس رخ می‌داد. مردم ما مخالف دخالت بیگانگان در سرنوشتشان هستند. تسخیر سفارت آمریکا واکنشی نسبت به این مساله بود. به‌خصوص بعد از بردن شاه به آمریکا و پس از آن جنایاتی که مرتکب شده بود. مردم احساس عصبانیت و نارضایتی کرده و سفارت را گرفتند.توجه به ریشه‌های تاریخی این روز(۱۳ آبان) در طول سالیان گذشته کمی تضعیف گردید.

من برداشتم این است، درست است که در این مدت با آمریکا قطع رابطه داشتیم و شاید دیگر فعالیت آمریکا جلوی چشم و ذهن جوانان نبود، اما مردم ما همچنان به بنیاد‌ها توجه دارند. دوست دارند که کشورشان مستقل باشد و بیگانگان حضور نداشته باشند. برای همین وجه مشترک و ذهنیت همه مردم که در ۱۳ آبان به خیابان آمدند به این مساله بر می‌گشت.

متاسفانه دخالت‌هایی در این قضیه (راهپیمایی ۱۳ آبان) صورت گرفت. جدا کردن مردم از یکدیگر و اعمال محدودیت برای راه سبز و جنبش سبز وضعیت تازه‌ای را بوجود آورد. در درجه اول آنچه که در خیابان‌ها دیده ‌شد یک لشکر‌کشی عظیم علیه مردم بود. من حتی در طول تاریخ انقلاب هم چنین صحنه‌ای را ندیده بودم که این همه نیرو در جاهای حساس چیده باشند.

صبح ۱۳ آبان که از خانه به سمت فرهنگستان بیرون آمدم شاهد یک آرایش نیروی بسیار متراکم روبروی دانشگاه تهران و همه خیابان‌های منتهی به خیابان آیت‌الله طالقانی و نقاط مرکزی شهر بودم. همان لحظه که مردم هنوز جمع نشده بودند و آن اتفاقات نیفتاده بود به ذهنم رسید که اگر امروز یک نفر هم به خیابان نیاید این یک پیروزی برای راه سبز امید است. آوردن آن همه نیرو نشان می‌ داد چه خوفی از آن دارند و جنبش سبز چه عظمتی در خود دارد.

اگر واقع بینانه نگاه کنیم نباید نظام از این مساله بترسد. مسیر در کشوری که به نام اسلام اداره می‌شود و یک انقلاب بزرگ را از سر گذرانده نباید از این راه باشد که با ترساندن مردم کشور را اداره کند. انقلاب‌اسلامی اتفاق افتاد که به مردم شهامت بدهد. مردم در انقلاب‌اسلامی از زمین سربرداشتند وچشم در چشم جهانیان دوختند. در خودشان شهامت را کشف کردند. این شهامت بود که به ما قدرت داد در ۸ سال دفاع مقدس مقابل همه نیروها بایستیم و با دادن شهدای بسیار یک میلیمتر از خاک کشور را واگذار نکنیم. در طول انقلاب سرمایه ای بزرگ تر از این نداریم.

اولین برداشت از آن آرایش نیرو در ۱۳ آبان این بود که این عمل مفهومی جز ایجاد ترس نمی‌تواند داشته باشد و سرمایه بزرگ (شهامت مردم) را مورد تهدید و هدف قرار داده اند. درحالی‌که اگر بخواهیم یک ملت و کشور سرفراز و پیشرفته داشته باشیم باید بر این مساله (شهامت) تاکید کنیم و بایستیم. ا‌ین همان چیزی است که در ۱۳ آبان مورد هدف قرار گرفت. اما اگر بپرسیم آیا این هدف برای آن‌ها حاصل شد؟ به نظر من حاصل نشد.

حضور گسترده نیروها و سپس آن ضرب و شتم‌ها که در تصاویر و سایت‌ها منتشر شد و شاهد‌های بی‌شمار داشت مردم را اذیت کرد. به مردم خسارت وارد کردند اما مردم نترسیدند. شما اگر صحنه خیابان‌ها را ببینید مردم را کتک می‌زنند اما مردم فرار نمی‌کنند، بلکه می‌روند آن طرف خیابان شعار خود را می‌دهند.

نتیجه بعدی این نوع برخوردها (برخورد خشن) این است که عصبانیت موجب فراتر رفتن بعضی‌ها از شعار اصولی می‌شود که راه سبز بر آن تاکید داشته است. یعنی پایبندی بر قانون‌اساسی و اجرای همه اصول قانون‌اساسی بدون دخالت واعمال سلیقه در کشور که باید به آن توجه داشت.

اگر بخواهیم اجماع قابل توجهی برای تغییر مطلوب در کشور به سمت اهداف خوبی که تعریف شده را بین خود حفظ کنیم و پایبندی خود را به این مساله نشان دهیم باید این حداقل (‌‌پایبندی به قانون‌اساسی‌) را حفظ کنیم و بسیار ضروری است که بگوییم ما پایبند به قانون‌اساسی هستیم. مردم توجه کنند که هرچه در مقابل آن‌ها خشونت کنند آن‌ها نباید اسیر خشونت و احساسات شوند. برای ما حفظ عقلانیت و خونسردی و حفظ و پایبندی به اصول و شجاعت ابراز عقاید در جامعه ضروری است.

انقلاب شده که ما به اصول پایبندی داشته باشیم. انقلاب شده که ما شجاعت داشته باشیم و آزادی را به عنوان یک اصل و خواسته فطری انسان دائم بخواهیم. ما نمی‌توانیم از این اصول برگردیم. هر هزینه‌ای که لازم باشد تن می‌دهیم و تحمل می‌کنیم.

از نظر روش هم با مردم به اجماع رسیده‌ایم و این خواست همه مردم کشور است که راه(جنبش سبز) مسالمت‌آمیز و از مسیر غیر خشونت‌آمیز باشد. باید این اجماع را حفظ کنیم و در این راه خداوند کمک خواهد کرد.

یارانه ها

طرح "هدفمندسازی یارانه‌ها" اسم مثبتی دارد. در این اصطلاحی که به کار می‌برند تایید می‌کنند که پرداخت یارانه‌ها اجتناب‌ناپذیر است و از سوی دیگر می‌گویند که می‌خواهیم یارانه‌ها را هدفمند کنیم. اما در برخی استدلال‌ها که برای یارانه شده و ما را به بی‌راهه می‌برد این است که برخی به گونه‌ای حرف می‌زنند که گویی یارانه مضر و زشت است در حالی‌که این‌گونه نیست.

در همه اقتصادهای جهان یارانه پرداخت می‌شود. اصل اما این است که چگونه یارانه داده شود که بهترین حاصل را برای کشور داشته باشد. برخی از کشورهای پیشرفته پرداخت یارانه را به شکل وسیع در اقتصاد خود دارند. ما هم از این مساله جدا نیستیم. باید به کسانی‌که استدلال می‌کنند یارانه کلا بد است و باید حذف شود گفت که اشتباه می‌کنند.

مشکل هدفمند کردن یارانه‌ها در محتوای خود لایحه‌ای است که به مجلس داده شد. این لایحه درواقع بیش از آنکه حذف یارانه‌ها باشد افزایش قیمت برخی از کالاهای مورد نیاز مردم است. زمانی‌که ما نفت فراوان داریم و به خاطر آن امتیازات نسبی در کشور به دست می‌آوریم (در اینجا بحث قیمت و فروش ارزان و گران آن مطرح نیست) به دلیل آنکه نفتی که دولت می‌فروشد با قیمت بین‌المللی متفاوت است نباید به این اختلاف قیمت به چشم یارانه نگاه کند. این دید اشتباه است. این اختلاف قیمت در کالاهای داخلی هم وجود دارد.

اگر با این منطق به مساله هدفمند کردن یارانه‌ها نگاه کنیم باید به این سمت میل کنیم که پیوند ارگانیک بین اقتصاد داخلی و اقتصاد جهانی ایجاد کنیم. در چنین حالتی انتظار است اگر قیمت حامل‌های انرژی برخی کالاها و خدمات را افزایش دهیم آیا بقیه بخش‌های اقتصاد خود را متاثر از اقتصاد بین‌الملل و قیمت جهانی می‌کنیم؟ آیا حاضر هستیم حقوق کارگران را بر اساس قیمت بین‌المللی پرداخت کنیم؟  آیا حاضر هستیم اتومبیل تولید داخل را به قیمت خارج بفروشیم یا حقوق کارگران را بر اساس قیمت بین‌المللی پرداخت کنیم و میانگین قیمت‌های داخل را بر این اساس تنظیم کنیم. نمی‌توان از یک طرف اقتصاد کشور را متاثر از قیمت بین‌المللی و قیمت نفت خلیج‌‌فارس کنیم و از طرف دیگر این فاصله در بخش‌های دیگر را حفظ کنیم. به طور مثال تورم ۲۵ درصدی در سال گذشته به معنای از‌دست‌دادن یک چهارم قدرت خرید مردم بود. خوب ببینیم میانگین تورم در جهان و کشورهایی که از نظر اقتصادی موفق بودند چگونه بوده است؟

دولت می‌تواند از این زاویه به مسایل نگاه کند که بیشتر خدمات و کالاهایی که به مردم ارائه می‌دهد یا حقوقی که به مردم داده می‌شود و تنظیم کالای اقتصادی مردم هیچ تناسبی با وضعیت بیرون از کشور ندارد. به همین دلیل بالا بردن یکباره قیمت‌ها و حدف یارانه در مقابل پرداخت ۱۰ یا ۲۰ هزار تومان برای هر فرد اشتباه بزرگی است که انجام می‌دهیم‌.

یقینا این اقدام اثرش را بر زندگی مردم خواهد گذاشت و ذائقه مردم تلخ خواهد شد و ممکن است شاهد مشکلات اساسی امنیتی اجتماعی و اقتصادی در کشور در سطح روستاها، میان مردم مستضعف جامعه و در سطح تولید باشیم. در همین رابطه من به یاد دارم که در اوایل انقلاب زمانیکه بحث قیمت پایین نفت در داخل کشور مطرح می شد معتقد بودیم از این اختیار نسبی برای ایجاد رقابت قوی در سطح جهان و اقتصاد خود استفاده کنیم.

نمی خواهم بگویم هیچ نوع سیاست تعدیل یا سیاست در جهت تنظیم یارانه ها و اقتصاد نداشته باشیم اما همه این ها می تواند به صورت یک بسته سیاستی و از هم جدا نباشد. زمانی‌که قیمت حامل انرژی در کشور را بالا ببریم اثرش را در زندگی و سفره‌های عادی مردم خواهد گذاشت که باید تاثیر آن بر آموزش، هزینه بهداشت و درمان و... ارزیابی کرد.

اکنون باید دید آیا مقدمات لازم برای اینکه از این سیاست‌ها تاثیر کمتر ببینیم تدارک دیده‌ایم؟ یا صرفا به پخش پول و در‌آمد ناشی از این سیاست‌ها چشم دوخته‌ایم. در این صورت نمی‌توان بر مشکلات غلبه کرد. نرخ تورم بالا فایده این برنامه‌ها را از بین می‌برد و ما را با وضعیت خطرناکی مواجه می‌کند.

آنچه که بنده را نگران می‌کند نبود یک برنامه جامع همراه با نظارت دقیق مجلس است. دولت تلاش بسیار کرده که در‌‌آمد ناشی از بالا بردن قیمت حامل‌های انرژی را (من این اسم را به جای هدفمند‌سازی یارانه به کار می‌برم) به صورت کلی و در یک سر فصل کلی در اختیار بگیرد. احساس می‌کنم این مساله منجر به آشفتگی و فساد گسترده در جامعه خواهد شد.

در حال حاضر مشاهده می‌کنیم دولت و کسانی‌که در اجرا هستند حالت بی‌طرف و نگاه جامع به منافع کلی کشور ندارند. گاهی اختلاف مجری با یک دستگاه دیگر که نظر دولت را ندارد منجر به انجام ندادن کار می‌شود. نمونه آن مترو است. مترو جزو ضرورت‌های اصلی برای رفت و آمد است. با افزایش قیمت بنزین، باید وسایل رفت و آمد عمومی مانند مترو را تقویت کرد، اما به دلیل اختلافات سیاسی و اختلافات سلیقه‌ای شاهد هستیم که چند سال را در این زمینه از دست داده‌ایم و مردم را با مشکلات بسیار مواجه کرده‌اند. برای اجرای طرح هدفمند سازی یارانه‌ها کافی است دولت با یک بخش خوب و با یک بخش بد باشد. به یک قسمت پول می‌دهد و به قسمت دیگر نمی‌دهد.

ضرورت برنامه‌ریزی در کشور این است که سلایق شخصی افراد را که گاهی به صورت اغراق آمیز و گاهی ملایم وجود دارد کنترل شود. از اولین ضرورت‌ها و وظابف تشکیل مجالس در دوران مشروطیت تا به امروز کنترل و ضابطه‌مند کردن هزینه و در‌‌آمد دولت و نظارت بر دولت بوده است. در جمهوری‌اسلامی و قانون‌اساسی نیز بیش از گذشته به این نقش مجلس توجه شد. اکنون اگر این بودجه (در آمد حاصل از حذف یارانه‌ها و افزایش قیمت حامل‌‌های انرژی‌) از نظارت دقیق مجلس خارج بماند نتیجه حاکم شدن سلیقه شخصی و ریخته و پاش فراوان است.

هنوز مردم در جریان حساب ذخیره ارزی و نحوه خرج آن نیستند. اینکه چطور از حساب ذخیره هزینه شده شفاف نبوده و مردم اطلاعی از اینکه ۳۰۰ میلیارد دلار در آمد نفت در ۴ سال دولت نهم چطور و کجا هزینه شد و نتایج آن چه بود ندارند. این مسایل هنوز برای مردم جای سوال است و یا اینکه دولت موظف بوده طبق برنامه چهارم قیمت‌ها را در هر سال به صورت متوازن افزایش دهد و تمهیداتی بیندیشد که افزایش قیمت‌ها بر زندگی مردم اثر‌گذار نباشد. این اقدامات انجام نشده و یک باره این طرح را به میان کشیده‌اند.

بنده کلا به این لایحه (هدفمند کردن یارانه ها) بد‌بین هستم. البته برای کمتر شدن هزینه‌های مردم فکر می‌کنم مجلس با مقاومت باید حداقل نظارت خود بر هزینه‌ها را تثبیت کند تا اینکه از این بودجه برای عامه‌پروری یا تزریق پول در یک بخش ویژه مواجه نشویم. این مساله مهمی است که مردم و دست اندرکاران که در مجلس هستند باید نسبت به آن حساس باشند. این مساله کوچکی نیست.



موجودیها

مرا بشناس

من ایرانی هستم و برای اعتلای نام ایران هر کار پسندیده ای را که به حقوق مدنی و انسانی دیگران خدشه وارد نکند انجام می دهم و این وبلاگ تا زمان سقوط دیکتاتوری در ایران با منبع قرار دادن سایت های روشنفکران ایرانی در زمینه اطلاع رسانی به هم میهنان حق طلب فعالیت خواهد کرد.